عاشورایی ها بخوانند . . . . .

 توطئه سقیفه بنی ساعده و واقعه کربلا
 

مطالعه سیر اتفاقات بعد از فوت پیامبر اسلام که منجر به انزوای اهل بیت پیامبر اسلام شد انسان را متحیر میکند. این اتفاقات از آنجا آغاز شد که با مرگ پیامبر اسلام گروهی برای گرفتن قدرت سیاسی جامعه مسلمانان، در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند تا برای پیامبر جانشینی انتخاب کنند این در حالی بود که اهل بیت پیامبر در مراسم تدفین پیامبر اسلام بودند. و آنها در حالی به خانه برگشتند که ابوبکر به عنوان خلیفه انتخاب شده بود. اما اهل بیت پیامبر و یاران وفادار آنها هرگز در این جلسه شرکت نکردند. حتی اطلاع آنها از این جلسه شور و مشورت، آنها را بسیار آزرده خاطر ساخت.

 دختر پیامبر خدا بعد از انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه مسلمین به شکلهای مختلف اعتراض شدید خود را به گوش وی رساند. و از طغیان و پیمان شکنی آنها شکوه ها کرد. تا آنجا که در راه دفاع از حق حضرت علی(ع) مورد هجوم و اهانت قرار گرفت. و عاقبت در سن 18 سالگی در اوج جوانی رحلت فرمود.

حضرت علی (ع) تا مدتی ( شش ماه) بعد از انتخاب ابوبکر با او بیعت نکرد و هنگامی هم که مجبور کردند با او بیعت کند مشت خود را باز نکرد. و ابوبکر هم به همین اندازه راضی شد. اما علی(ع)  برای جلوگیری از فرو پاشی اسلام و مصلحت قرآن و اسلام و وحدت مسلمانان سکوت و مدارای سختی را در پیش گرفت. و حتی برای عزت جامعه نوپای اسلام با خلافا همکاری کرد.

این چنین شد که راه اهل بیت پیامبر و اندک یاران وفادار آنها، از راه اجتماع کنندگان در سقیفه بنی ساعده و خلافای بعد از آنها جدا شد. و این شکاف روز به روز زیاد شد. تا جائی پیش رفت که از کشتن فرزند پیامبرشان حسین(ع)، هیچ ترسی به خود راه ندادند و در روز عاشورا پاکترین انسانها را کشتند و اهل بیت پیامبر را به اسارت بردند و یزید به یاد دوران بت پستی و جاهلیت اجداد خود در حضور اهل بیت پیامبر شعر سرود. و از برتری اجداد بت پرست خود سخن گفت. این یزید فرزند همان کسی بود که سب امام علی(ع) و خاندان او را در شام بر سر نماز ها انداخت و در کشتن یاران صدیق علی(ع) از هیچ جنایتی فرو گذار نکرد. امام حسن(ع) هم به تحریک او به شهادت رسید.

بعد از پیامبر اسلام، دو راه گمراهی و ضلالت از یک طرف و راه هدایت و روشنی از طرف دیگر تاکنون ادامه یافته است. راه گمراهی و ضلالت همان که شبهه ناکترین راهها بود و ریشه شخصیت بزرگان آنها در بت پرستی بود همان راهی که در سقیفه بنی ساعده شروع شد تا رسید به  گمراهترین آنها یعنی معاویه و یزید و ...

و راه دیگر، راه هدایت و روشنی بود همان راهی که پاکترین راهها و روشنترین آنها بود. در راس آنها انسانهایی که اجداد آنها هرگز بت پرست نبودند و شخصیت آنها هرگز تجربه بت پرستی را نداشته است و اینها همانها بودند که در دامن پیامبر اسلام تربیت یافته بودند فاطمه(س)، علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع)، سجاد(ع)،.... پس چگونه است که انسان راه روشن را درک نکند و چگونه است که فرزندان پیامبر خود را نشناسد و حتی آنها را بکشد، بعد نماز هم بخواند.و و و 

 تواضع امام حسین(ع) 

ابن اثیر در کتاب اسد الغابه مى‏نویسد: «کان الحسین رضى‌الله‌عنه فاضلا کثیر الصوم و الصلوه و الحج و الصدقه و افعال الخیر جمیعها (1)» حسین(ع) بسیار روزه مى‏گرفت و نماز مى‏گذارد و به حج مى‏رفت و صدقه مى‏داد و همه‏ى کارهاى پسندیده را انجام مى‏داد . شخصیت حسین بن على(ع) آنچنان بلند و دور از دسترس و پر شکوه بود که وقتى با برادرش امام مجتبى (ع) ، پیاده به کعبه مى‏رفتند ، همه‏ى بزرگان و شخصیت‏هاى اسلامى به احترامشان از مرکب پیاده شده ، همراه آنان راه پیمودند. (2)

احترامى که جامعه براى امام حسین(ع) قائل بود بدان جهت بود که او با مردم زندگى مى‏کرد ـ از مردم و معاشرتشان کناره نمى‏جست ـ با جان جامعه هماهنگ بود ، چونان دیگران از مواهب و مصائب یک اجتماع برخوردار بود و بالاتر از همه ایمان بى تزلزل او به خداوند او را غمخوار و یاور مردم ساخته بود. /p>

و گرنه، او نه کاخ‏هاى مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ و هرگز مثل جباران راه آمد و شد را بر مردم نمى‏بستند و حرم رسول الله (ص) را براى او خلوت نمى‏کردند...

این روایت یک نمونه از اخلاق اجتماعى اوست، بخوانیم:

روزى از محلى عبور مى‏فرمود، عده‏اى از فقرا بر عباهاى پهن‌شده‌شان نشسته بودند و نان‌پاره‏هاى خشکى مى‏خوردند، امام حسین(ع) مى‏گذشت که تعارفش کردند و او هم پذیرفت ، نشست و تناول فرمود و آنگاه بیان داشت: ان الله لا یحب المتکبرین. (3) خداوند متکبران را دوست نمى‏دارد.

سپس فرمود : من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنید . آنها هم دعوت آن حضرت را پذیرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند ، حضرت دستور داد هر چه در خانه موجود است به ضیافتشان بیاورند(4) و بدین ترتیب پذیرایى گرمى از آنان به عمل آمد و نیز درس تواضع و انسان دوستى را با عمل خویش به جامعه آموخت.

شعیب بن عبد الرحمن خزاعى مى‏گوید:

چون حسین بن على(ع) به شهادت رسید ، بر پشت مبارکش آثار پینه مشاهده کردند علتش را از امام زین العابدین(ع) پرسیدند ، فرمود : این پینه‏ها اثر کیسه‏هاى غذایى است که پدرم شبها به دوش مى‏کشید و به خانه‏ى زن هاى شوهرمرده و کودکان یتیم و فقرا مى‏رسانید. (5)

شدت علاقه امام حسین (ع) را به دفاع از مظلوم و حمایت ‏از ستم دیدگان مى‏توان در داستان ارینب و همسرش عبد الله بن سلام دریافت که اجمال و فشرده‏اش را در اینجا متذکر مى‏شویم :

یزید به زمان ولایت عهدى ، با اینکه همه نوع وسائل شهوترانى و کام جوئى و کامروایى از قبیل پول ، مقام ، کنیزان رقاصه و... در اختیار داشت چشم ناپاک و هرزه‏اش را به بانوى شوهردار عفیفى دوخته بود .

پدرش معاویه به جاى اینکه در برابر این رفتار زشت و ننگین عکس العمل کوبنده‏اى نشان دهد ، با حیله‏گرى و دروغ پردازى و فریبکارى ، مقدماتى فراهم ساخت تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه‏ى شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده‏ى پسرش یزید بکشاند . حسین بن على (ع) از قضیه با خبر شد در برابر این تصمیم زشت ایستاد و نقشه‏ى شوم معاویه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از یکى از قوانین اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام باز گرداند و دست تعدى و تجاوز یزید را از خانواده‏ى مسلمان و پاکیزه‏یى قطع نمود و با این کار همت و غیرت اللهى‏اش را نمایان و علاقمندى خود را به حفظ نوامیس جامعه‏ى مسلمان ابراز داشت و این رفتار داستانى شد که در مفاخر آل على (ع) و دنائت و ستمگرى بنى امیه ، براى همیشه در تاریخ به یادگار ماند. (6)

علائلى در کتاب «سمو المعنى» مى‏نویسد : ما در تاریخ انسان به مردان بزرگى برخورد مى‏کنیم که هر کدام در جبهه و جهتى عظمت و بزرگى خویش را جهانگیر ساخته‏اند یکى در شجاعت ، دیگرى در زهد ، آن دیگر در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگى امام حسین (ع) حجم عظیمى است که ابعاد بى نهایتش هر یک مشخص کننده‏ى یک عظمت فراز تاریخ است ، گویا او جامع همه‏ى والایى‏ها و فرازمندى‏هاست. (7)

آرى مردى که وارث بى کرانگى نبوت محمدى است ، مردى که وارث عظمت عدل و مروت پدرى چون حضرت على (ع) است و وارث جلال و درخشندگى فضیلت مادرى چون حضرت فاطمه (ع) است ، چگونه نمونه‏ى برتر و والاى عظمت انسان و نشانه‏ى آشکار فضیلت‏هاى خدایى نباشد.

درود ما بر او باد که باید او را سمبل اعمال و کردارمان قرار دهیم.

امام حسین (ع) و حکایت زیستنش و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها نمونه‏ى یک بزرگ مرد تاریخ را براى ما مجسم مى‏سازد ، بلکه او با همه‏ى خویشتن ، آیینه‏ى تمام نماى فضیلت‏ها، بزرگ منشى‏ها ، فداکاری ها ، جان بازى‏ها، خداخواهى‏ها و خدا جویى‏ها مى‏باشد ، او به تنهایى مى‏تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و سعادت بشریت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنویت و فضیلت‏هاى انسان را ارجمند نمود.  

 

«عاشورا» یک متن عاشقانه 

 

جایی گفته بودم «روزه» یک متن است، متنی که هر کسی می تواند آن را در هر زمان و با هر زبانی با توجه به شرایط و احوالات خویش بخواند و از آن لذت ببرد. هر پدیده ای می تواند بالقوه یک متن باشد. انسان هم یک متن و نوشته منشوروار است و البته در مواردی یک اثر ادبی که نقاش روزگار آن را به بهترین صورت ممکن از دفتر تقویم (1) خود به عالم خاکی تقدیم کرده است. در این میان برخی از متن ها (انسان ها) (2) به دلایل گوناگون بر متن های دیگر (انسان ها) تقدم و تشرف می یابند و - برخلاف متن های مجازی دیگر که ترجیح می دهند در حاشیه و با حفظ ایمنی و امنیت و رعایت مصلحت وقت به حیات خود ادامه دهند و به همین دلیل به چاپ دوم هم نمی رسند (3)- همواره در بطن یک متن بزرگ‌تر یعنی در دل زندگی و حیات معقول زندگی می کنند و روش زندگی و سیره آنها و بلکه خود آنها بعد از گذشت سال ها و بلکه قرن ها به چاپ اِندُم می رسند. این دسته از متن ها هستند که به دلیل نوع، کیفیت و اهمیت محتوای آن، قابلیت خوانش های متنوع را به خواننده می دهند و بلکه با مخاطب خویش دیالوگ هم می کنند.

یکی از سوالات مقدر که طرح درست آن مبین ومفسر فضای کلی این نوشتار است، اینکه دلایل و شرایط جاودانگی این متن (انسان) معطوف به چه مولفه ها و شرایطی تواند بود. به عبارت دیگر چه عواملی در بقای یک انسان در طول تاریخ تاثیر گذار ترست سوالی است که باید ابعاد و اجزای آن بدرستی تبیین شود. به هروی باید روشن کرد که کدام یک از عواملِ مکان برتر، امکان برتر، موقعیت برتر، حادثه برتر، علل و انگیزه های برتر (4) و... به منظور بقا و ابدی ساختن حیات آدمی ، تاثیر گذار ترند و آیا هر کدام از این عوامل به تنهایی می تواند موجب جاودانگی یک انسان شود و آیا علاوه بر این مولفه ها؛ عواملی دیگری همچون خود شخصیت و اوتوریته انسان برتر (5) می تواند همه این عوامل را تحت الشعاع خود قرار دهد. با توجه به این نکات یاد شده عاشورا را به عنوان یک متن می توان بارها و بارها بازخوانی و بازبینی کرد. متنی که همه عوامل جاودانگی آدمی را در دل شخصیت اول آن (حضرت حسین) در خود نهفته دارد که بررسی و تحلیل این عوامل به بررسی و تحلیل مستقل و فراگیر نیاز دارد. همچنان که در مجموعه پژوهش های محققان به این امر توجه شده است. سوال دیگری که به موازات آن سوال اولیه مطرح می شود اینکه در متون ادبی ما به ویژه متون عرفانی به کدام جنبه از نکات فوق توجه بیشتری شده است؟ به عبارت دیگر در این متون آیا شخصیت های داستان بیشتر محل توجه و تامل بوده اند؛ یا علل و امکان ها یا زمان و مکان و موقعیت ها و یا .... .

با این مقدمه باید یادآوری کرد که درباره این متن با توجه به ابعاد و نوع حوادث و شخصیت های آن، علل و عوامل پیدایش آن، نتایج و ثمرات آن، اهداف و انگیزه های آن، فایده یا فایده های آن و ماهیت آن و .... قلم ها و قدم های فراوانی در طول تاریخ سخن اهتمام ورزیده اند و درباره تصویر شخصیت اصلی این متن یعنی حضرت حسین و گفتارها و افعال او به کرات نوشته اند. اینک یکی از این قرائت ها به عنوان حسن ختام این بخش تقدیم می گردد.

در سال 61 هجری در گوشه ای از این کره خاکی به نام عراق واقعه ای در تاریخ بشریت رخ داد که مانند بسیاری از حوادث تاریخی حاصل تضاد دو نیروی اهورایی و اهریمنی (خوب و بد- محمد(ص) و ابوسفیان- علی(ع) و معاویه و ...) بود. شخصیت اول این حادثه و داستان به گونه ای زیست که مرگ تدریجی هرگز شایسته او نبود. مرگی تدریجی ای که در کتاب مقدس مسلمانان «و اینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروج مشیده» تعبیر و در متون ادب فارسی «قضا چون ز گردون فروهشت پر/ همه زیرکان کور گردند و کر» تفسیر شده است. مرگی که شایسته چنین انسانی بود و شد؛ مرگی بود که عارف بزرگ ادب فارسی از آن به «مرگ عشاق» تعبیر کرده که مرگ حسینی نمونه تام این چنین مرگی است(6) :

«عاشقانی که با خبر میرند

پیش معشوق چون شکر میرند

از الست آب زندگی خوردند

لاجــــرم شیوه دگر میرند

چون که شبها نخفته اند زبیم

جمله بی خوف و بی خطر میرند

از فرشته گذشته اند به لطف

حیف از ایشان که چون بشر میرند» (دیوان شمس)

مرگی که در عرفان به «موتوا قبل ان تموتوا» تعبیر شده است:

«بمیرید بمیرد در این عشق بمیرد

در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

بمیرید بمیرید کز این مرگ مترسید

کز این مرگ برآیید سماوات بگیرید » (دیوان شمس)

مرگی که عزراییل را هم در آن راهی نیست و در مشابهت ِنوع جان بازی (معامله جانباز با جان ستاننده واقعی)چون جان بازی اسماعیل (عاشق جانباز)در کف ابراهیم (جان ستاننده) است:

«دشمن خویشیم و یار آنکه ما را می کــشد

غرق دریاییم و ما را موج دریا می کشد

آنچنان شیرین و خوش در پای او جان می دهیم

کان ملک ما را به شهد و شیر و حلوا می کشد

خویشتن فربه نماییم از پی قربان عیــــد

کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد

همچو اسماعـــــیل گردن پیش خنجر خوش بنه

سر مدزد از وی گلو گر می کشد یا می کشد

نیست عزراییل را دست و رهی بر عاشقان

عاشقان عشق را هم عشق و سودا می کشد» (دیوان شمس)

با جمع این نکات و با توجه به چنین مرگی است که ذهن وقاد عارف بزرگ، مولوی بلخی در بیان شهادت حضرت حسین به این ابیات متمایل می شود و همه این ویژگی ها را در شهادت عاشقانه حضرت حسین می بیند و این گونه داد سخن می دهد:

روح سلطانی ز زنـــــــدانی بجست

جامه چدرانیم و چون خاییم دست

چون که ایشان خسرو دین بوده اند

وقت شادی شد چو بشکستند بند

سوی شادردوان عزت تـــــــاختند

کنـــــــــده و زنجیر را انداختند

پس عزا بر خود کنید ای عاشــقان

زانکه بد مرگی است این خواب گران» (مثنوی)

در این فضاست که مولوی مرگی چنین را شایسته انسان های عاشق و جان بازی از جمله حسین بن علی می داند که به تعبیر برخی از مفسران آیات سوره فجر قرآن در وصف او نازل شده است (7) حسینی که به تصور برخی دیگر چنان در عشق به حق غرق گشته بود که نوع عمل او را به دلیل شدت و حدت ایثار می توان به خشونت در عشق یاد کرد (8). البته این نوع نگاه به عوامل جاودانگی انسان درباره بزرگان دیگر تاریخ بشریت چون سقراط نیز صادق است که اتفاقا در نحوه مرگ نیز مشابهت فراوانی با او دارد. به عبارت دیگر همچنان که نحوه زیستن هر انسان تعیین کننده نحوه ادامه حیات او در عالم باقی نیز خواهد بود . (9) این مساله با نحوه مرگ هر انسان نیز ارتباط نزدیکی دارد. همان نکته ای که مولوی به زیبایی از آن سخن رانده است. (رابطه معرفت و آگاهی با عشق در دو دنیا)

«عـــاشقانی که با خبر میرند

پیش معشوق چون شکر میرند

از فرشته گذشته اند به لطف

حیف از ایشان که چون بشر میرند» (دیوان شمس)

یکی از دلایل مانندگی نحوه مرگ این دو بزرگ البته در دو ساحت مختلف؛ یکی از آخرین گفتارهای آن دو در وقت شهادت است که باعث نزدیکی این دو بزرگ تاریخ شده است. همان عبارت معروفی که حضرت حسین در ایام آخر حیات فرمودند که «هیهات من الذله و .... و ان کان دین محمد (حقیقت و آگاهی) لم یستقم الا بقتلی و یا سیوف خذینی» که شبیه همین سخن را نیز سقراط که عاشق حقیقت و معرفت بود در وقت مرگ این گونه بر زبان جاری ساخته بود: «تا جان در بدن دارم از آگاه ساختن شما دست بر نخواهم داشت پس بدانید خواه سخن آنوتوس را بپذیرید خواه مرا تبرئه کنید در هیچ حال رفتاری جز این نخواهم کرد و لو بارها کشته شوم» (آپولوژی، آلن دوباتن، 1385: 10) و در نهایت گفت «سزاوار نیست که آدمی چه در میدان رزم و چه در میدان بزم از چنگال مرگ به آغوش ننگ بگریزد» ( آخرین وصیت سقراط) این دو مساله گویای این نکته باریک است که این دو شخصیت به گونه ای زیستند که مردن تدریجی لایق آنها نبوده است. بر این اساس می توانیم بگوییم حضرت رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله وسلم، امام علی علیه‌السلام و امام حسین (ع ) و... در این راستا و راسته قرار می گیرند و خواننده می تواند متن وجودی آنها را در هر عصری از عالم استعاره ها فراتر دیده و به عالم سمبل ها و نمادها نیز تفسیر و تاویل کند و به دلیل نمادین شدن شخصیت آن بزرگان به عنوان نماد یک حقیقیت به عالم اسطوره ها هم تسری دهد. هر کدام از این بزرگان در نوع خود نه یک اثر ادبی که یک متن خلاقانه و شاهکار ادبی اند که در هر عصری یکoriginal text خواهند بود و این است یکی از شرایط جاودانگی آن بزرگان.

آری حسین یک متن است و به عنوان یک متن هر کسی می تواند آن را بخواند و از خواندن آن لذت ببرد. البته شرط پذیرفتن این نکته در این است که هر خواننده بتواند جدا از شخصیت خود متن آن را بر اساس علائق و سلائق خویش بخواند و درک خاصی با توجه به عینک خاص خود (همت) از آن ارائه دهد. (10) اینک به چند تصویر از نگاه یکی از شاعران معاصر درباره این دسته از متون اشاره می شود؛ متونی (انسان های نامیرا) که آن میرنده میرا (مرگ) را در آغوش گرفته و از آن ابایی ندارد. البته در این تصویر ها به صورت ازلی و کهن نمونه (archetype) این شخصیت های نامیرا اشاره شده است:

«نام تو چیست/ نام تو نور/ نام تو شور/ نام تو لبخند/ لبخند / در تلفظ نامت/ ضروری است/ نامی برای مردن/ نامی برای تا به ابد زیستن / نامی برای بی که بدانی چرا/ گاهی گریستن/ تاریخ عاشقان/ فهرست کوچکی / از لب شمار نام شهیدان توست/ پیغمبران/ به نام تو سوگند خورده اند ... (قیصر امین پور، آینه های ناگهان: 46-47) و یا:

«ای خوشا ز خود رفتن مست خلسه ای خونین سرخوش از سماعی سرخ عارفانه رقصیدن

معنی شکوفایی است ترجمان والایی است مثل غنچه خندیدن چون جوانه روییدن» (تنفس صبح: 42)

«کس راز حیات او نداند گفتن بایست زبان به کام خود بنهفتن

هر چند مبان خون خود خفت ولی سوگند که خون او نخواهد خفتن» (تنفس صبح: 62)

«حسن تو کنایه ای به طوفان می زد در نای تو نبض عید قربان می زد

دریای دلت ساحل اطمینان بود آرامش تو طعنه به طوفان می زد» ( تنفس صبح: 63)

«ای نابترین معانی واژه خوب ای جوشش خون گرمتان شهرآشوب

کس در سفرکدام منظومه شنید یک روز کند هزار خورشید غروب» (تنفس صبح: 65)

«رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بمانَد آسمانی تر ازآن بود که در خاک بمانَد

از دل برکه شب سر زد و تابید به خورشید تا دل روشــــن نیلوفری اش پاک بماند

دل و دامان شب آنگونه ز سوز دم او سوخت که گریبان سحر تا به ابد چاک بماند...

جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدم که در این همهمه گنبد افلاک بمانَد» (گلها همه: 86)

در ادبیات فارسی با توجه به ارزش و اهمیت حضرت حسین به عنوان یک متن و شاهکار آفرینش که با یک انتخاب تمام متن های (حوادث) مشابه خود را تحت الشعاع قرار داده و در سایه افکنده؛ به انحای مختلف به شخصیت و ارزش کار او اشاره شده که صورت تفضیلی آن - آن هم فقط در متون عرفانی- نیاز به تتبع و جستار کلان و عمیقی دارد که محققان در این راستا قلم و قدم زده اند. به عنوان نمونه بررسی سیمای حسین؛ تنها در متون ادبی معاصر که در قالب داستان معاصر و رمان ( سووشون، کلیدر، رمان امام حسین و .... ) تالیف و منتشر شده خود نیازمند تحقیق مفصل و پردامنه ای است.

در حوزه شعر معاصر هم بررسی سیمای این متن (حضرت حسین علیه السلام) خود نیاز به بررسی و تحلیل مستقل دارد که در ذیل به چند نمونه آن؛ آن هم فقط در اشعار یک شاعر؛( زنده یاد قیصر امین پور) اشاره می شود. نمونه اول در آخرین مجموعه شعری ایشان یعنی «دستور زبان عشق» است که تراژدی کربلا را با تاکید بر بعد عاطفی آن به تصویر کشیده است:

«کودکان کربلا» راستی آیا

کودکان کربلا، تکلیفشان تنها

دائما تکرار مشق آب آب

مشق بابا آب بود. ( امین پور، دستور زبان عشق، 1386: 21)

نمونه دوم مربوط به دفتر شعر «آینه های ناگهان» است که هم بعد عاطفی آن را به تصویر کشیده و هم بعد حماسی و هم بعد عرفانی آن را ترسیم کرده است. این قطعه، مثنوی ایست که در وصف کربلا پس از غروب عاشورا و بردن سر مبارک امام است که با عنوانی مزین شده که تداعی کننده آن سویی بودن آن سراست و آن «نی نامه» است:

« خوشا از دل نم اشکی فشاندن به آبی آتش دل را نــــشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن زبان را زخمه فریــــاد کــردن

خوشا از نی خوشا از سر سرودن خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

نوای نی نــــــوایی آتشین است بگو از سر بگیرد دلنشین است

نوای نی نوای بی نوایی است هوای ناله هایش نینوایی است...

سرش بر نی تنش در قعر گودال ادب را گه الف گردید گه دال

ره نی پیچ و خم بسیار دارد نوایش زیر و بم بسیار دارد

سری بر نیزه ای منزل به منزل به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر که با خود باری از سر دارد اشتر

گران باری به محمل بود بر نی نه از سر باری از دل بود بر نی

چو از جان پیش پای عشق سر داد سرش بر نی نوای عشق سر داد

به روی نیزه و شیرین زبانی عجب نبود ز نی شکر فشانی

اگر نی پرده ای دیگر بخواند نیستان را به آتش می کشاند

سزد گر چشم ها در خون نشیند چو دریا را به روی نیزه بیند

شگفتا بی سرو سامانی عشق به روی نیزه سرگردانی عشق

ز دست عشق عالم در هیاهوست تمام فتنه ها زیر سر اوست» ( امین پور،آینه های ناگهان، 164)

حسن ختام این جستار ابیاتی از جلال الدین محمد بلخی که نشان دهنده اصل سنخیت در عالم هستی است و اینکه السنخیته عله الانضمام و اینکه شرط حسینی بودن و حسینی شدن کسب اوصاف و خصائل آن عاشق خوبی هاست. اگر بزرگی ما را به سمت خود کشاند یا قصد تسخر ما دارد و یا اینکه از ما دعوت می کند خوبی های او را در خود بپرورانیم:

«گر لــطیفی زشت را در پی کند تسخری باشد که او بر وی کند

گفــــتم ار خوبم پذیرم این ازو ورنه خود خندید بر من زشت رو

خوب خوبی را کند جذب این بدان طیبات و طیبین بر وی بخوان

در جهان هر چیز چیزی جذب کرد گرم گرمی را کشید و سرد سرد

قسم باطل باطلان را می کـــــــشد باقیان از باقیـــــان هم سرخوشند

ناریان مر نـــــــــــاریان را جاذبند نوریان مر نوریان را طالبند» (مثنوی) 
 

  

عزت حسینی در فرهنگ عاشورا 

 

ما در این مقاله ابتدا به مفهوم شناسی واژه «عزت» در فرهنگ لغت و آنگاه به جست‌وجوی معانی این واژه در فرهنگ قرآنی می‌پردازیم و کاربردها و موارد استعمال گوناگون عزت را در آیات قرآنی و نیز راه‌های دستیابی به عزت از دیدگاه قرآن را مورد بحث قرار می‌دهیم و سپس وارد بحث اصلی مقاله که همان « عزت حسینی » در فرهنگ عاشورا بود، می‌شویم و با استناد به خطبه ها، نامه ها و سروده های آن حضرت، جلوه های گوناگون عزت در عاشورا و نیز پیام‌های تربیتی این واژه مقدس را برمی‌شماریم.

آنچه از این مقاله استنتاج می شود این است که هر مکتب تربیتی برای تربیت انسان‌ها راه و رسمی را بر می گزیند و در مکتب حسین بن علی ( ع )، اساس تربیت انسان‌ها عزت مداری و زندگی همراه با عزت و شرافت انسانی است. انسانی که در این مکتب پرورش می یابد، فلسفه مرگ و حیات را به زیباترین شکل آن دریافته و در هر شرایطی بر حفظ عزت پافشاری و مرگ با عزت را بر زندگی همراه با لذت و خواری ترجیح می دهد و هرگز حاضر نمی شود یک لحظه زیر بار حرف زور و ذلت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بار برود. او « قتیل العزه » نامیده شد تا درس سازش ناپذیری و روح عزتمندی را به پیروانش منتقل سازد.

مفهوم شناسی عزت

مفهوم عزت به گفته راغب اصفهانی در کتاب وزین « مفردات القرآن » به معنای آن حالتی است که انسان را مستحکم و شکست‌ناپذیر می سازد و نمی گذارد آدمی در پیچ و خم زندگی، مقهور عوامل درونی و بیرونی شده و شکست بخورد. به همین جهت، زمین صفت و سختی که نفوذ پذیر است « ارض عزاز » می گویند و به چیزی که وجودش کمیاب باشد، « عزیز الوجود » می گویند. مثلا به گوشت نایابی که نمی توان به آن دست یافت « تعزز اللحم » می گویند و نیز به کسی که پرصلابت است و هرگز مقهور کسی نمی شود « عزیز » می گویند.

در قرآن کریم نیز واژه « عزت » هم در معنای فوق به کار رفته است. مانند : « فان العزه لله جمیعا » (نساء /139 ) یعنی شکست ناپذیری و قاهریت تنها از آن خداوند است و هم به معنای « صعوبت و سختی » بکار رفته است. مانند « عزیز علیه ما عنتم » سخت و گران است بر او رنج شما و علاوه بر معنای « غیرت و حمیت » نیز آمده است. مانند « بل الذین کفروا فی عزه و شقاق » بلکه آنها که کافر شدند گرفتار غیرت هستند و همچنین در معنای « غلبه و سیطره » نیز بکار برده شد. مانند : « و عزتی فی الخطاب » یعنی در سخن گفتن بر من غلبه کرد.

عزت در قرآن

واژه عزت 92 بار در قرآن تکرار شده و یکی از اسماء حسنی خداوند «عزیز » است.

قرآن کریم تمام عزت را تنها از آن خداوند می داند « و الله العزه جمیعا » و عزیز واقعی را فقط خداوند می نامد و بس، زیرا تنها موجود قاهر و شکست ناپذیر این عالم که مقهور چیزی نمی شود، فقط خداوند است و سایر مخلوقات بخاطر فقر ذاتی و محدودیتشان قابل شکست می باشند و چون تمامی عزت از آن اوست، لذا همه مخلوقات می بایست مقام عزت را تنها از او مطالبه نمایند تا سهمی از عزت نصیب آنان نماید. « من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا » همانطوری که همین کار را با ایمان آورندگان انجام داده و سهمی از عزتش را به آنان عطا فرمود : « و لله العزه و لرسوله وللمؤمنین » عزت خاص خداوند و رسول او و مؤمنین است.

اگر پیامبر و مؤمنین عزیزند، این عزت را در پرتو عزت خداوند کسب نموده اند، زیرا بندگی و اطاعت از خداوند عزیز، عزت آفرین است. لذا در حدیثی از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمود : « ان ربکم یقول کل یوم انا العزیز، فمن اراد عز الدارین فلیطع العزیز » پروردگار شما همه روزه می گوید : منم عزیز و هر کس عزت دو جهان خواهد ، باید اطاعت عزیز کند.

در آیه دیگری نیز عزت و ذلت انسان را به دست خدا می داند و می فرماید : « الذین یتخذون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزه فان العزه لله جمیعا » آنان که به جای مؤمنین، کفار را ولی و دوست خود بر می گزینند و عزت خود را در نزد آنها جستجو می کنند، این را بدانند که عزت تنها به دست اوست.

عزت حقیقی و جاودانه، عزت خداوند و پیامبر و مؤمنان است و عزتی که کافران از آن بهره مندند، « تعزز» است نه عزت، یعنی در حقیقت ذلت و خواری است. چنانکه رسول اکرم ( ص ) فرمود : « کل عز لیس بالله فهو ذل » هر عزتی که از خدا نیست ذلت است.

در آیه دیگر راه دستیابی به عزت و نیز راه ذلت و زبونی را بیان فرمود : « من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه » راه عزت تنها ایمان و عمل صالح است و غیر از این راه، ذلت و خواری است : « ان الذین اتخذوا العجل سینالهم غضب من ربهم و ذله فی الحیوه الدنیا» لذا بنی اسرائیل را که از راه ایمان و عمل صالح فاصله گرفته اند، به عنوان افرادی که ذلیل شده اند نام می برد : « ضربت علیهم الذله و المسکنه »

پس هر کس که از راه عبودیت و بندگی خدا عزت را جست‌وجو نماید، قطعاً به عزت حقیقی دست خواهد یافت. « فانه قد تکفل باعزاز من اعزه » خداوند عزت بخشیدن هر که او را عزیز دارد بر عهده گرفته است.

اساساً فرهنگ قرآنی انسان مسلمان را از پذیرفتن هر نوع ذلت و خواری، تسلیم فرومایگان شدن، اطاعت از کافران و فاجران نهی می کند، تا آنچه که حتی در فقه ما، یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، همراه با منت، ذلت و خواری باشد، در اینجا نمازگزار می تواند به‌جای وضو تیمم نماید تا ذلت طلب آب از دیگری را تحمل نکند.

اگر در قرآن کریم، تمسخر و تحقیر دیگران، فحش و ناسزاگویی، منت گذاشتن و امثال آن ممنوع شده است، همه برای آن است که عزت و کرامت انسان‌ها در هم نشکند و این که بر اساس آداب اسلامی انسان مسلمان حق ندارد نقاط ضعف، عیوب و گناهان خود را نزد کسی افشا و اظهار نماید، به خاطر حفظ عزت نفس است.

اگر قرآن می فرماید عزت خواستن از غیر خدا ممنوع است ( ایبتغون عندهم العزه ) و نیز تعریف و تمجید ستمگران از گناهان کبیره شمرده شده است، به‌خاطر این است که افراد ناشایست عزیز نشوند و افراد شایسته ذلیل نگردند.

در بینش اسلامی ریشه همه زشتی‌ها، ستمگری، تبهکاری و گناهان « ذلت نفس » معرفی شده و بهترین راه اصلاح این امور نیز عزت بخشی به جامعه اسلامی و عزت آفرینی در افراد جامعه است. امام علی ( ع ) می فرماید : « من هانت علیه نفسه فلاترج خیره » کسی که گرفتار پستی و ذلت نفس باشد، به خیرش امیدی نداشته باش. امام صادق ( ع ) در روایتی فرمود : « ان الله تبارک و تعالی فوض الی المومن کل شی الا اذلال نفسه » خداوند همه امور را به خود مؤمن واگذار نمود جز آنکه خود را به ذلت و خواری بکشاند.

لازم به ذکر است که در فرهنگ قرآن عزت بر دو گونه است :

الف ـ عزت ممدوح و شایسته، چنانکه ذات پاک خدا را به عزیز توصیف می کنیم.

ب ـ عزت مذموم و آن نفوذ ناپذیری در مقابل حق و تکبر از پذیرش واقعیات می باشد و این عزت در حقیقت ذلت است !

« و اذا قیل لهم اتق الله اخذته العزه بالاثم فحسبهم جهنم و لبیس المهاد ».

قرآن برای بیدار ساختن این مغروران غافل، از تاریخ و سرنوشت اقوام متکبر مثال می آورد. « و کم اهلکنا من قبلهم من قرن ».

« عزت » در فرهنگ عاشورا

عزت به عنوان یک خصلت متعالی نفسانی و به معنای نفوذ ناپذیر بودن، صلابت نفس، شکست ناپذیری، مقهور عوامل بیرونی نشدن، کرامت و والایی روح انسانی در مقابل واژه ذلت قرار دارد که به معنای تن به پستی و دنائت دادن، ستم پذیری، زیر بار منت رفتن و تحمل سلطه باطل است.

از زیباترین خصلت ها و روحیاتی که در عاشورا تجلی نمود، جلوه های گوناگون عزت بود. دودمان بنی امیه می خواستند ذلت بیعت با خویش را بر حسین بن علی ( ع ) تحمیل نمایند. ولی روح بلند حسین( ع) و یارانش این ذلت و فرومایگی را تحمل ننمود و فریادبرآورد که : « لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل » هیچ‌گاه همانند انسان‌های پست و ذلیل، دست بیعت با شما نخواهم داد.

امام ( ع ) در یکی از شورانگیزترین سخنانش در کربلا فرمود : « الدعی و ابن الدعی قدر کزنی بین اثنتین، بین السله و الذله، هیهات منا الذله » یزید بن معاویه مرا میان کشته شدن و ذلت مخیر نمود، ولی من هرگز جانب ذلت و خواری را نمی گیرم. بعد در ادامه فرمود : این را خدا و رسول و دامان پاک عترت و نفوس با عزت نمی پذیرند. من هرگز اطاعت از ستمگران را بر شهادت عزت بخش ترجیح نخواهم داد. به خدا قسم آنچه را از من می خواهند، نخواهم پذیرفت ( ذلت و خواری را ) تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش، دیدار نمایم.

این سخن بلند و حیات بخش اوست که در رجز خوانی های روز عاشورایش می فرمود : « الموت اولی من رکوب العار » مرگ نزد من از ننگ وخواری برتر است و باز می فرمود : « مرگ با عزت از زندگی همراه با ذلت برتر و بالاتر است » و در دعاهای بلندشان به ما آموختند که چگونه طلب عزت نماییم : «خداوندا مرا در نزد بیگانگان عظیم و عزتمند و در نزد مؤمنین بزرگوار و در نزد خودم حقیر و بدور از تکبر گردان. » در دعای روز عرفه، از فرزندش امام سجاد ( ع ) می خوانیم : « خدایا مرا نزد خودم حقیر گردان و نزد مردم عزیز گردان و بین بندگان خود رفعت بخش. »

در فرهنگ عاشورا آموختیم که اگر دستیابی به عزت راهی جز مرگ و کشته شدن نداشته باشد، باید این راه را پیمود تا به ساحل شرافت و عزت برسیم. لذا امام ( ع ) پس از برخورد با سپاه حر فرمود :

« من از مرگ باکی ندارم، مرگ راحت ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ با عزت، حیات ابدی است و زندگی لذت بار، مرگ واقعی است. آیا مرا از مرگ می ترسانید ؟ چه خیال باطلی، هرگز از ترس مرگ، ظلم و ذلت را تحمل نمی کنم. درود بر مرگ در راه خدا. شما با کشتن من نمی توانید شکوه و عزت و شرافت مرا از بین ببرید، هیچ هراسی از مردن ندارم. »

امام حسین ( ع) این روحیه زیبای عزتمند را به اصحاب و یاران و فرزندانش نیز منتقل نمود. لذا می بینیم قاسم بن الحسن در آن بیان زیبایش می گوید :

« وقتی زمامداران نظام ما افراد فاسدی همچون یزید و ابن زیاد باشند، در این صورت مرگ برای من از عسل شیرین تر و زندگی با ستمگران مایه ننگ و خواری خواهد بود. »

و برادرش عباس بن علی ( ع) پذیرفتن امان نامه ابن زیاد را ننگ و ذلت ابدی تلقی نموده و به شدت رد می نماید. در صورتی که اگر می پذیرفت جان سالم به‌در می برد، فریاد برآورد : مرگت باد ای شمر ! نفرین خدا بر تو و امام تو باد. از من می خواهی که زیر بار ستم و ذلت تو بروم و از یاری امامم دست بردارم ؟

امام ( ع ) در آخرین لحظات وداع نیز خطاب به کودکان خردسالش فرمود :

« پس از من دشمن شما را اسیر می کند، ولی هرگز ذلیل نمی شوید. او شما را به اسارت می برد ولی نمی تواند به ذلت بکشاند، شما خاندان عزت، کرامت و شرافت هستید »

و فرزندش امام سجاد ( ع ) در خطبه آتشین شام خطاب به رژیم بنی امیه فرمود :

« ای یزید ! خیال کرده ای با اسیر گرفتن ما و به این سو و آن سو کشیدنمان، ما خوار و ذلیل شده ایم و تو عزیز و شریف گشته ای ؟ به خدا قسم نه یاد ما محو می شود و نه وحی ما می میرد و نه ننگ این حادثه از دامان تو پاک می گردد. »

یکی از درس‌های حیاتبخش عاشورایی این است که : هم فرد مسلمان باید عزیز زندگی کند و هم جامعه اسلامی باید با عزت و سربلندی به پیش برود. عزت فردی را خود فرد باید پاسداری نماید و عزت اجتماعی را در درجه نخست حاکمان و زمامداران جامعه باید حفظ نمایند. در تفکر عاشورایی، نه فرد حق دارد عزت و آقایی خود را بفروشد و زیر بار حقارت و ذلت برود و نه جامعه. فلسفه جهاد در اسلام همانا حفظ عزت جامعه اسلامی است. « جعل الله عزا للاسلام » و یکی از فلسفه های دعا و نیایش نیز برای حراست از عزت و آبروست، تا از غیر خدا طلب نکنیم و همه حوائج و نیازهایمان را تنها از خداوند مطالبه نماییم. « اطلبوا الحوایج بعزه الانفس. »

جمعی از اصحاب خدمت رسول گرامی اسلام عرض نمودند : بهشت را برای ما ضمانت نما، فرمود : « ان لا تسأل الناس شیئا » به شرط اینکه هیچ گاه دست نیاز به سوی مردم دراز نکنید و عزت و کرامت نفس خود را از دست ندهید.

رسول اکرم ( ص ) هنگامی که سوار بر مرکب بود، هرگز اجازه نمی داد کسی پیاده پشت سرش حرکت نماید و این‌را نوعی تحقیر نفس به‌حساب می آورد.

در تفکر اسلامی هر چیزی که زمینه ساز ذلت می شود مورد نهی قرار گرفته است. امام سجاد ( ع ) می فرماید : « ما احب ان لی بذل نفسی حمر النعم » دوست ندارم دارای شتران سرخ مو ( ثروت کلان ) باشم، ولی در برابر تحصیل آن لحظه ای تن به ذلت بدهم.

در تفکر حسینی، شکستی که برای دستیابی به عزت باشد، شکست نیست، بلکه پیروزی واقعی است. لذا در روز عاشورا می فرماید : « اگر شکست بخوریم و کشته شویم، هرگز شکست نخورده ایم، در این راه ما را شکستی نیست. »

آن آموزگار بزرگ عزت و افتخار در اولین خطبه ای که هنگام ورود به کربلا ایراد نمود، چنین فرمود :

« من مرگ را جز سعادت و خوشبختی نمی دانم و زندگی با ستمکاران را جز ملامت و نکبت و بدبختی نمی بینم.»

او مرگ با عزت را زندگی واقعی می دید و زندگی با ذلت را مرگ و نابودی می دانست.

ابن ابی الحدید معتزلی می گوید : حسین ( ع ) چون نمی خواست تن به ذلت بدهد و می دانست که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به خواری و ذلتش خواهد کشاند، شهادت را بر چنین زندگی‌ای برگزید. او شخصیتی بود که ستم پذیری را ننگ و عار می دانست.

حدیث عزتمندی و شرافت مداری حسین بن علی ( ع ) از آغاز نهضت کربلا تا پایانش این بود که می فرمود : « من هرگز تن به ذلت نخواهم داد و زیر بار پستی نخواهم رفت. »

از اشعار حماسه آفرینی که همواره زمزمه زیر لب آن برترین نمونه عزت و شرف تاریخ بشریت بود، این سروده بلند بود که می فرمود :

و ان تکن الابدان للموت انشئت

فقتل امریی بالسیف فی الله افضل

اقدم نفسی لا ارید بقاءها

لتقلی خمیسا فی الهیاج عرمرها

اگر بدن‌های انسان‌ها برای مرگ و مردن آفریده شد، پس کشته شدن انسان با شمشیر در راه خدا برتر و شرافتمندانه تر است. من جان خود را فدا می کنم و ماندن را نمی خواهم و به‌زودی در نبردی سخت با خصمی بزرگ به مقابله خواهم پرداخت.

این جملات و اشعار، اوج عزتمندی پیشوای بزرگ شیعه را می رساند که با کشته شدنش به شیعیان آموخت که فلسفه زندگی و حیات چیست و پیروزی نهایی از آن کیست ؟

شیعه حسین بن علی ( ع ) باید معنی مرگ و زندگی را از مولایش بیاموزد که چگونه وقتی لشکر ابن زیاد راه را برکاروان آن حضرت بست و او را به مرگ تهدید نمود فرمود :

« چگونه مرگ و مردنی که برای دستیابی به عزت و شرف و احیای دین باشد، راحت و سبکی است. مرگ در راه شرافت و عزت جز زندگی ابدی و جاوید نیست و زندگی همراه با خواری و ذلت جز مرگ و فنا نیست.»

نتیجه‌گیری

آنچه از این مقاله استنتاج می شود این است که هر مکتب تربیتی برای تربیت انسان‌ها، اصول و راه و رسمی را پیشنهاد می نماید و در مکتب حسین بن علی ( ع )، اساس تربیت انسان‌ها « عزت مداری » و زندگی همراه با عزت و شرافت انسانی است. انسانی که در این مکتب پرورش می یابد، فلسفه مرگ و زندگی را به‌خوبی دریافته و در هر شرایطی بر حفظ عزت پافشاری نموده و هرگز حاضر نمی شود حیات با ذلت و خواری را بر مرگ با عزت و شرافت ترجیح دهد. او « قتیل العزه » نامیده شد تا درس سازش‌ناپذیری و روح عزتمندی را به پیروانش منتقل سازد.

او به انسان‌ها آموخت که نقش عزت در تربیت، نقش اساسی است، به طوری که اگر عزت نباشد انسان به هر زشتی و پستی تن می دهد و به هر گناهی آلوده می گردد. ذلت نفس منشأ همه بدی ها و فسادها است. لذا بهترین راه برای اصلاح فرد و اجتماع، انتقال روح عزتمندی به آنان است. روح عزت است که انسان‌ها را در برابر خداوند خاضع و فروتن می سازد و در برابر غیر خدا تسلیم ناپذیر و سربلند می نماید.

حسین بن علی ( ع ) با قیام و نهضتی که در تاریخ برپا نمود و با مکتبی که به عنوان مظهر عزت و کرامت انسانی آفرید، انسان‌ها را به عزت حقیقی که همان ذلت در برابر رب و سازش ناپذیری در برابر غیر رب بود، رهنمون ساخت. 

 

سیره قرآنی امام حسین(ع) 

 

 

امام حسین علیه السلام گوهر تابناک و چراغ درخشانی است که هماره بر تارک تاریخ درخشیده و خواهد درخشید. طالبان هدایت و انسان‏های خسته از ظلم و تبعیض و ذلت و ستیزه، نامردمی و ناجوانمردی را به حق رهنمون ساخته و بیدار نموده است. عنصر جاودانه‏ای که به یقین رمز ماندگاری‌اش را در الهی بودنش باید جست. سیره‏ ارجمندش را در قرآن باید نگریست تا به حقیقتش یا شمه‏ای از حقیقتش دست یافت. امام حسین علیه السلام نه تنها شاگرد مکتب قرآن که عدل و شریک قرآن است از این‏ روست که در فرازی از زیارتنامه‏ شریفش می‏خوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا شریکَ القُران؛(1) سلام بر تو ای شریک قرآن» و در حدیث «ثقلین» نیز همدوشی امام(ع) به عنوان قرآن ناطق و قرآن به عنوان امام صامت گردیده است.

انس امام با قرآن به دوران حیات جسمی محدود نمی‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نی حمل می‏کردند، من پیش روی او بودم. شخصی سوره‏ کهف را می‏خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛ آیا پنداشتی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نی است.»

رسول اللّه صلی الله علیه و آله فرمودند: «انی تارکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کتابَ اللَّه و عترَتی اهلَ بَیْتی فَأِنَّهُمَا لَنْ یَفتَرِقا حتَّی‏ یَردِا عَلَی الحوض.»(2) حال که ائمه علیهم السلام چنین نسبت و خویشاوندی محکمی با قرآن دارند باید تفسیر قرآن را در آنان جست که در «وجود آنها کرامت‏ها و فضیلت‏های قرآن و گنج‏های الهی نهفته است.» «فیِهْم کوائِمُ القرآن و هُمْ کُنوُز الرَّحمان.»(3) در این نوشتار بر آنیم که فرازهایی از آیات نورانی قرآن را در سیره‏ علمی و عملی آن امام همام جستجو کنیم و آیات این کتاب صامت را با نور وجود این پرتو درخشنده به نطق آوریم.

اگر چه ما را هرگز یارای آن نیست که عمق شخصیت آن دریای علم و معرفت و اخلاق و معنویت را بپیماید ولی از باب عرض ارادات به پیشگاه آن شفیع روز محشر چند جمله‏ای را به تحریر در می‏آوریم.

1. انس با قرآن‏

انس آدمی با هر چیز ریشه در ارج و اهمیتی دارد که انسان برای آن چیز قائل است. ره‏پویان راه یقین و سالکان وادی علم و معرفت از آن ‏جا که محبوب‌ترین محبوب را ذات اقدس خداوند می‏دانند و فقط دل در گرو او دارند، کتاب او را که پرتوی از ذات او و واسطه سخن خداوند با بندگان است ، پر منزلت و تنها طریق هدایت می‏دانند از این‏رو با آن انس ویژه‏ای داشته و قلب و جان و اعمال خویش را با آن گوهر حیاتبخش خدایی می‏کنند.

قرآن کریم به لزوم این انس اشاره کرده است. از مؤمنان می‏خواهد با تلاوت آیات آن، اولین مرحله‏ انس را بپیمایند. «فَاقْرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان؛(4) هر آنچه برایتان امکان دارد قرآن بخوانید.»

در آیه‏ دیگر آنان‏ که در قرآن اندیشه نمی‏کنند مورد نکوهش قرار داده، می‏فرماید: «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَی‏ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا؛(5) آیا به آیات قرآن نمی‏اندیشند؟ یا بر دل‌هایشان قفل‏هایی نهاده شده است؟»

امام حسین علیه السلام انس ویژه‏ای با قرآن داشت چون منزلتی بزرگ برای آن قائل بود. نمونه‏ای از این منزلت را می‏توان در حکایت زیر مشاهده کرد:

«عبدالرحمان» به فرزند امام حسین علیه السلام «الحمدللَّه رب العالمین» را آموخت، وقتی که آن را بر پدر خواند، حضرت هزار دینار را به او بخشید و دهان او را پر از طلا کرد. از آن حضرت دلیل آن سؤال شد. حضرت پاسخ دادند: «چگونه می‏توان کار او را [تعلیم قرآن] با این پاداش مقایسه کرد؟!»(6)

امام هدف قیام خود را اصلاح‏طلبی و امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیای این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین می‏فرماید: من برای اصلاح در امت جدم محمد صلی الله علیه و آله قیام کردم و امر به معروف و نهی از منکر را طالبم...»

انس امام حسین با قرآن را می‏توان در تمام زوایای زندگی‌اش ملاحظه کرد، نصایح و مواعظش، سیره‏ علمی و عملی‏اش و حماسه خونینش همه و همه در قرآن و الهام گرفته از آن بود. بنابراین کوته‏بینانی که شخصیت حماسی و قیام مردانه‏اش را زیر سؤال می‏برند و گاه بر چسب خشونت‏طلبی، عدم توجه به مصالح، بی‏سیاستی، انتقام‏جویی و ... را به آن حضرت نسبت می‏دهند اگر ریشه‏های قرآنی عمل آن بزرگوار را بدانند و واقعاً در پی حق و یقین باشند نه بهانه‏جویی، به حقیقت رهنمون خواهند شد.

آری، اهل‏بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام فرزندان پیامبر و شاگرد مکتب قرآنند، پس چگونه گفتار و مواعظشان متکی به قرآن نباشد. حرکت و قیام حسینی از همان آغاز بر مبنای قرآن همراه بود. نه تنها ریشه‏های این حماسه را می‏توان با قرآن به دست آورد بلکه امام علیه السلام خود با استناد به آیات قرآن حرکت خود را الهام گرفته از آن می‏دانست که نمونه‏هایی از آن را ذکر می‏کنیم.

الف) در نخستین برخورد با والی مدینه، خود و اهل‏بیت را معدن رسالت و... معرفی می‏کند و می‏فرماید: «در حالی ‏که یزید مردی فاسق و شرابخوار و ... است پس چگونه امام را شایسته است که با او بیعت کند.»(7)

ب) هنگامی که مروان اصرار می‏کند که والی مدینه از امام حسین علیه السلام بیعت بگیرد امام علیه‌السلام او را پلید و خود را با استناد به قرآن «مطهر» بیان می‏دارد: «اِلَیک عَنّی، أَنا مِنْ بَیْتِ الطَّهارةِ الّذین أنْزلَ اللَّهُ فیهم عَلی‏ نَبیّه: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.»(8)

ج) آنگاه که با کاروان خود از مدینه بیرون آمد این آیه را تلاوت فرمود: «رَبِ‏ّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِین»(9) و این همان دعایی است که حضرت موسی علیه السلام به هنگام خروجش با بنی‏اسرائیل آن را بر زبان جاری ساخت.

د) آنگاه که به مکه رسید این آیه را تلاوت نمود: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسَی‏ رَبِّی أَن یَهْدِیَنِی سَوَاءَ السَّبِیل»(10) به این ترتیب هجرت خود را به هجرت موسی‏ که هر دو در جهت کوبیدن بیداد و ظلم بود تشبیه می‏کند.

ه) پس از ورود به مکه نامه‏ای برای سران قبایل بصره نوشت و آنان را به کتاب خدا دعوت کرد: «وَ اَنا ادعوکم اِلی‏ کتابِ اللَّه و سُنة نبیّهِ.»(11)

و) وقتی که عصر پنج‏شنبه نهم محرم عمر بن سعد فرمان حمله داد و لشکر به حرکت در آمد از برادرش اباالفضل علیه السلام درخواست می‏کند که یک شب از امویان مهلت بگیرید تا در آن شب فقط دعا، نماز، تلاوت قرآن، استغفار و راز و نیاز با خدا داشته باشد:

«فَهُوَ یَعْلَمُ أنّی کُنتُ قَدْ اُحِبُّ الصَّلوة و تلاوة کتابِهِ و کثرة الدَّعاء و الاستغفار»؛ وخداوند می‏داند که من نماز برای خدا و تلاوت قرآن و بسیاری دعا و استغفار را دوست می‏داشتم.» امام آن شب به خیمه باز می‏گردد و تمام شب را چنین می‏کند.(12)

انس امام با قرآن به دوران حیات جسمی محدود نمی‏شود بلکه بعد از شهادت نیز ادامه دارد: «منهال بن عمرو» گوید، چون سر مطهر امام علیه السلام را به دمشق آورده بر نی حمل می‏کردند، من پیش روی او بودم. شخصی سوره‏ کهف را می‏خواند تا رسید به آیه‏ شریفه‏ «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَتِنَا عَجَبًا؛(13) آیا پنداشتی که داستان اصحاب کهف و رقیم از آیات شگفت ماست؟!» به خدا سوگند ناگاه آن سر مطهر به سخن آمد و با زبان فصیح فرمود: «شگفت‏تر از اصحاب کهف، واقعه‏ شهادت و بردن من بر نی است.»(14)

«سلمه بن کهیل» گوید: سر مطهر را دیدم که بر نی این آیه را می‏خواند «فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم؛(15) خداوند شما را از شر ایشان نگه خواهد داشت و او شنوای داناست.»(16)

امام‏حسین علیه السلام در طول سفر خود به کربلا، خدا را تنها تکیه گاه خود می‏داند، در دومین سخنرانی خود در روز عاشورا پس از آن‏ که هر دو سپاه آماده‏ نبرد شدند خطاب به سربازان عمر سعد فرمود: «سخن مرا بشنوید و عجله نکنید... پس [در] کارتان با شریکان خود همداستان شوید تا کارتان بر شما مشتبه ننماید پس درباره من تصمیم گرفته مهلتم ندهید»؛ «بی‏تردید سرور من آن خدایی است که قرآن را فرو فرستاده و همواره دوستدار شایستگان است.»

2. اخلاص و رضایت الهی‏

اکسیر حیات‏بخشی که به کارها و افکار، رنگ جاودانگی می‏بخشد اخلاص و انجام عمل برای رضای الهی است خداوند در قرآن از بندگان مؤمن خویش خواسته است که کارها را فقط برای رضای او انجام دهند.

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَة؛(17) رنگ الهی بگیرید و چه چیز از رنگ الهی نیکوتر است.»

و در آیه‏ دیگر خداوند به پیامبر می‏فرماید: «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَی‏ وَ فُرَدَی؛ دو به دو و به تنهایی برای خدا به پا خیزید.»

قرآن در ستایش طبقه‏ای از مجاهدان راه حق و تشویق آن‏ها می‏فرماید: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَی‏ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة؛(18) در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهای]این که بهشت برای آنان باشد خریده است.»

چنان‏که ملاحظه می‏شود خداوند در این آیه بهشت را بهای جان و مال مؤمنان جهادگر می‏شمارد اما در آیه‏ای دیگر در ستایش تعدادی از انسان‏های بلند پرواز می‏فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»(19) در این آیه آنان که جانشان را با عشق به خدا می‏فروشند هدفشان در بهشت فقط رضای الهی است.(20)

امام حسین علیه السلام هدف اصلی سفر به کربلا را تحصیل رضای الهی می‏داند از این‏رو در آغاز سفر و کنار قبر جدّ بزرگوارش صلی الله علیه و آله از خداوند می‏خواهد که او را به این همه موفق بدارد و راهی در پیش رویش بگذارد که رضای او و رضای رسولش در آن است.(21)

این معنا در خطابه‏های دیگر آن بزرگوار نیز کاملاً مشهود است.(22)

3. اخلاق کریمانه

سخاوت، عفو و گذشت، احسانگری و دستگیری بینوایان نمودهایی از اخلاق کریمانه‏ای است که در جای جای قرآن می‏توان آنها را جست و امام حسین(ع)، شاگرد مکتب قرآن تجسم عینی این صفات و اوصاف دیگر قرآنی است و ما در این‏جا به عنوان نمونه به ذکر پاره‏ای از آن‏ها می‏پردازیم.

3-1. گذشت‏

گذشت عالی‏ترین کرامت انسانی است، به ویژه آن که آدمی قدرت بر انتقام نیز داشته باشد. آموزه‏های قرآنی نه تنها به عفو در مقابل بدی تأکید دارند بلکه در سطحی بالاتر توصیه می‏کند که جواب را با خوبی پاسخ دهید «وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی‏؛(23) گذشت کردن شما به تقوی‏ نزدیک‏تر است.»

«وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَن؛(24) و نیکی با بدی یکسان نیست [بدی را] به آنچه بهتر است دفع کن.»

«عصام بن المصطلق» گوید: وارد مدینه شدم، حسین بن علی علیه السلام را مشاهده نموده و خوش‏نامی و مقام و منزلتش مرا به شگفت آورد به گونه‏ای که حسدی که در سینه نسبت به پدرش داشتم مرا به شدت برانگیخت به او گفتم: تو پسر ابوتراب هستی؟ ایشان فرمود: آری. شروع کردم به شتم و سب او و پدرش، حسین علیه السلام نگاهی رئوفانه به من کرد و فرمود: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم. بسم اللَّه الرحمن الرحیم * خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِین.»

آنگاه فرمود: آرام باش و برای من و خودت از خداوند طلب مغفرت کن. اگر از ما یاری می‏خواستی ما تو را کمک می‏کردیم و اگر طالب حمایت بودی، تو را پشتیبانی می‏نمودیم و اگر هدایت و ارشاد طلب می‏کردی تو را رهنمون می‏شدیم... عصام می‏گوید آثار ندامت و پشیمانی در چهره‏ام نقش بست. آنگاه امام فرمود: سرزنشی بر تو نیست خداوند تو را می‏بخشاید که مهربان‏ترین مهربانان است. آیا تو اهل شامی؟ گفتم: بلی، گفت: خداوند ما و تو را زنده نگه دارد، هر حاجت و نیازی داشتی با ما در میان بگذار، امیدوارم که به خواست خدا هر چه می‏خواهی به بهترین وجهی آن را بیابی. عصام گوید: زمین با تمام وسعتش بر من تنگ شد. دوست داشتم که مرا در خود فرو برد. در همان لحظه ناگهان فکر کردم که در سرتاسر زمین محبوب‌تر از او و پدرش نزد من هیچ کس وجود ندارد.»(25)

دست‏یابی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانی دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ نماز تن خود را سپر بلای آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایی که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنی‏هاشم وارد میدان شود و بنی‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و ... همه و همه نمونه‏هایی بی‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.

3-2. تواضع و فروتنی‏

تواضع صفت ارزشمند مردان الهی است و آنان که پیشوای مردمند و الگوی آنان، وجود این صفت در آنان لازمتر است. تواضع در مقابل بندگان خوب و انسان‏های ستم‏کشیده نوعی جوانمردی، صبر و شجاعت، اما در مقابل مستکبران و کافران نشانه‏ ذلت است. قرآن‏کریم از یک سو به نکوهش تکبر می‏پردازد: «وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا؛(26) در روی زمین با تکبّر راه مرو»؛ «فَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِین؛(27) بد جایگاهی است جایگاه متکبران» و از سوی دیگر لزوم تواضع را گوشزد می‏کند «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا؛(28) بندگان خدای رحمان کسانی‏اند که در روی زمین به نرمی [و بدون تکبّر] گام بر می‏دارند»؛ «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِین»(29) امام حسین علیه السلام نیز صاحب این سیره‏ ارزشمند قرآنی بود.

«مسعده» گوید: گذر امام‏ حسین علیه السلام به فقیرانی افتاد که گلیم خود را پهن کرده و خود را بر آن افکنده بودند (و غذا می‏خوردند) و حضرت را دعوت نمودند، حضرت به زانو نشست و با آنان هم خوراک شد. سپس این آیه فوق را تلاوت نمود. آن‏گاه فقرا را به منزل خویش دعوت نمود. پس برخاستند و همراه حضرت به منزل او آمدند. حضرت به کنیز خود فرمود: «آنچه را ذخیره می‏کردی بیرون بیاور.»(30)

3-3. سخاوت‏

«جود و سخاوت» از فضایل مهم اخلاقی است، هر اندازه «بخل» نشانه‏ پستی و حقارت و ضعف ایمان و فقدان شخصیت است «جود و سخاوت» نشانه‏ ایمان و شخصیت والای انسانی است. در آیات قرآن هر چند واژه‏ «جود» و «سخاوت» به کار نرفته اما تعبیراتی دیده می‏شود که بر این دو مفهوم منطبق است، انفاق اموال در راه خدا، ایثار اموال و جان‏ها، انفاق از آنچه خود به آن نیازمندیم یا آن را دوست داریم، و... از جمله تعبیرات قرآن برای توصیف سخاوت است که اکنون به چند مورد آن اشاره می‏کنیم:

«یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ یُؤْثِرُونَ عَلَی‏ أَنفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة...؛(31)[انصار]... هر کس را که به سوی آنان کوچ کرد. دوست دارند و نسبت به آن‏چه به ایشان داده شده در دل‌هایشان حسد نمی‏یابند، هر چند در خودشان احتیاجی، [مبرم ]باشد.»

«وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا؛(32) و غذای (خود) را با این که به آن، علاقه (و نیاز) دارند به مسکین و یتیم و اسیر می‏دهند (و می‏گویند) ما شما را به خاطر خدا اطعام می‏کنیم و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمی‏خواهیم.»

امام حسین علیه السلام اسوه‏ سخاوت بود. روایت شده که «ابوهشام قناد» از بصره برای امام حسین علیه‌السلام کالا می‏آورد و آن حضرت از جای برنخاسته همه را به مردم می‏بخشید.(33)

«ابن عساکر» روایت کرده است: گدایی، میان کوچه‏های مدینه قدم بر می‌داشت و گدایی می‏کرد تا به در خانه‏ امام رسید در را کوبید و این چنین سرود «ناامید بر می‏گردد امروز آن کسی که به تو امیدوار باشد و حلقه‏ درخانه تو را حرکت دهد. تو صاحب جود و معدن بخششی و پدرت کشنده‏ فاسقان بود.»

امام حسین علیه السلام مشغول نماز بود. نماز را به زودی بجا آورد و بیرون آمده و در سیمای اعرابی اثر تنگدستی را مشاهده کرد. برگشت و قنبر را صدا زد. قنبر جواب داد (لبیّک یابن رسول‏اللَّه) فرمود: از پول مخارج ما چه قدر مانده است. عرض کرد دویست درهم که فرمودی در بین اهل‌بیت تقسیم کنم. فرمود: آن را بیاور، کسی آمده که از آن‏ها به این پول سزاوارتر است... اعرابی پول‏ها را گرفت و رفت در حالی که می‏گفت: «اللَّهُ اَعْلم حَیْثُ یجعل رسالَتَهُ؛(34) خداوند داناتر است به این که رسالت خویش را نزد چه کسی قرار دهد.»

3-4. احسان‏گری‏

«انس» گوید نزد امام حسین علیه السلام نشسته بودم در این هنگام یکی از کنیزان آن حضرت وارد شد و با دسته‏ ریحانی که به آن حضرت هدیه کرد سلام و تحیت گفت، حضرت نیز به او فرمود: تو در راه خدا و برای خدا آزادی.

أنس می‏گوید: من به آن حضرت عرض کردم: این کنیز با چند شاخه‏ ریحان که اهمیتی ندارد به شما تحیّت گفت، حال شما او را آزاد می‏کنید؟ حضرت فرمود: حق‏تعالی ما را چنین تربیت کرده و فرموده است:

«وَ إِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا؛(35) و چون به شما درود گفته شد شما به [صورتی‏] بهتر از آن درود گویید یا همان را [در پاسخ‏] بر گردانید.»

4. امر به معروف و نهی از منکر

امر به معروف و نهی از منکر محور تحقق یافتن حکمیت ارزش‌ها و محو پلیدی‌ها است بنای رفیع جامعه‏ اسلامی بر ستون مستحکم امر به معروف و نهی از منکر گذاشته شده و امت مسلمان بهترین امتی هستند که برای امر به معروف و نهی از منکر برانگیخته شدند.

امام حسین علیه السلام مصداق این آیه بود: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُوْلَکَ هُمُ الْمُفْلِحُون؛(36) باید از میان شما گروهی به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتی بازدارند و آنان همان رستگارانند.»

آن بزرگوار هدف قیام خود را اصلاح‏طلبی و امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرد از اولین مراحل امر به معروف که همان اندرز و نصیحت است آغاز کرد و بارها و بارها یزیدیان را پند داد(37) و تا آخرین مرحله که گذشتن از جان خویش است در راه احیای این عنصر مهم کوشا بود. آن حضرت در این‏باره چنین می‏فرماید: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الأِصلاح فی أَمّةِ جَدّی محمد صلی الله علیه و آله اُریدُ أَن آمُرَ بِالمَعروف وَانهی عنِ المُنکر...؛ من برای اصلاح در امت جدم محمد صلی الله علیه و آله قیام کردم و امر به معروف و نهی از منکر را طالبم...»(38)

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بعد از شهادت اصحاب سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: «الَّلهُمَّ اِنّک تَری‏ ما یُصْنَعُ بولد نبیّک؛ خدایا تو شاهدی که با پسر پیغمبر تو چه می‏کنند.» همچنان که پس از شهادت طفل شیرخوار دست مبارک خود را زیر گلوی او گرفت وقتی که دستش پر از خون شد آن را به طرف آسمان پاشید و گفت: آن ‏چه که این مصیبت را بر من آسان می‏کند این است که این مصایب در محضر خدا و منظر او واقع می‏شود.

5. ایثار

ایثار یکی از جلوه‏های عرفانی قیام امام حسین علیه السلام و بلکه از زیباترین آنهاست، جلوه‏ای که قرآن کریم بسیار بر آن تأکید کرده و در نمودهای مختلف ظاهر گشته است، شهادت در راه خدا و انفاق مال که آیات بسیاری درباره آن‏ها نازل شده از این جمله است؛ اوج ایثار و از خودگذشتگی را در لیله‌المبیت که علی علیه السلام به جای پیامبر خوابید می‏توان ملاحظه کرد و خداوند مدال «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه...»(39) را درباره‏ آن بزرگوار نازل کرد.

در سوره‏ انسان نیز درخشش دیگری از این فداکاری را که ناظر بر اهل‏بیت است ملاحظه می‏کنیم «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی‏ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّه...»(40)

اساس قیام امام‏حسین علیه السلام و یاران آن بزرگوار که برگرفته از مکتب آن حضرت است بر محور از خودگذشتگی است. عدم قبول بیعت امام با امویان و از خود گذشتن برای اثبات حقیقت نمونه‏ بارز ایثار آن بزرگوار بود.

دست‏یابی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به آب و نیاشامیدن آن، جان‏فشانی دو تن از یاران امام علیه السلام در ظهر عاشورا که جهت اقامه‏ نماز تن خود را سپر بلای آن حضرت ساختند و به شهادت رسیدند، ارادت‌هایی که اصحاب آن حضرت در شب عاشورا ابراز کردند و در روز عاشورا تا زنده بودند نگذاشتند که از بنی‏هاشم وارد میدان شود و بنی‏هاشم نیز تا زنده بودند نگذاشتند امام علیه السلام وارد میدان شود و (41)... همه و همه نمونه‏های بی‏مانند ایثارند که در قیام امام حسین جلوه‏گر شد.

«محمدعلی جناح» سیاستمدار پاکستانی در این‏باره می‏گوید: «هیچ نمونه‏ای از شجاعت بهتر از آن‏ که امام حسین علیه السلام از لحاظ فداکاری نشان داد در عالم پیدا نمی‏شود»(42) دانشمند اروپایی «موریس دوکبری» نیز می‏نویسد: «امام حسین برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه از جان و مال و فرزند گذشت...»(43)

6. توکّل‏

یکی دیگر از آموزه‏های ارجمند قرآنی توکل است، کارها را به خدا سپردن و دل از هر چه غیر اوست برکندن، به یک مبدأ خبیر قادر تکیه کردن و در راه او گام برداشتن است چرا که قرآن خود فرموده است: «و مَن یَتَوَکّ

 

 

 اسوه‌های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی 

 

ایرانیان همچون دیگر ملت ها دین اسلام را به این دلیل پذیرفتند که دینی آسمانی است و فرامین آن خدایی و پیام آن با پیام فطرت سازگار است.در این مکتب است که ارزش هایی نظیر شهادت و جهاد معنی می دهد و شهید قداست و عظمت خاصی می یابد و شهادت به کام مجاهد شیرین تر از عسل می گردد و به کوشش کنندگان راه حق مژده هدایت داده می شود : الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و مظاهر این مکتب ارج می یابند و شایسته ترین خوی های آسمانی ، ایثار ، بیدار دلی ، ثبات بر طریق حق ، فداکاری ، مروت ، وظیفه شناسی تجلی می نماید.نظر به این که در این مقال سخن از اسوه های تربیتی و اخلاقی است ، نخست تربیت و اخلاق را به اجمال تعریف می کنیم سپس به معرفی مظاهر و نمونه های تربیت و اخلاق در نهضت حسینی می پردازیم. در این نوشتار بر آنیم تا اسوه های تربیتی و اخلاقی در نهضت حسینی را بررسی نماییم.

تربیت چیست؟

تربیت عبارت است از پرورش و تقویت استعدادهای مثبت و کاهش استعدادهای منفی و ایجاد هماهنگی لازم بین آنها.

اخلاق جایگزینی عادت های شایسته به جای ناشایسته است عادت هایی که شرع مقدس اسلام جزئیات آن را مشخص کرده است اخلاق بخشی از حکمت عملی است که در حوزه فرهنگ اسلامی عبارت از این است که امور مربوط به خود و خانواده و جامعه و سیاست برنامه ریزی شود و چنین اخلاقی را کتاب و سنت می سازد و در رفتار بزرگان تبلور پیدا می کند.

در زندگی امامان شواهد بسیاری داریم که آنان در عین حال که تعالیم انسان دوستانه را یاد می دادند خود نیز در مقاطع مختلف ، در گرمای ظهر و سرمای سخت نیمه شب ، دست به عمل زده در هر مقیاس که ممکن بوده است خوراک و وسیله زندگی برای بینوایان حمل می کرده اند. و پیروان خود را عملاً تعلیم می داده اند.خاندان ولایت و یاران با وفای حسین (ع) در قضیه کربلا نیز همانطور که در رعایت آداب و دستورات اخلاقی و انجام امور شایسته مظاهر اخلاق بودند و در تدبیر و سیاست و اجرای احکام عبادی و تربیتی نیز بهترین سرمشق به شمار می آمدند .آنان به جهانیان آموختند که فرامین قرآنی تنها برای گفتن و نوشتن و شنیدن نیست بلکه برای اجرا و عمل است آنان در صحنه پیکار حضور یافتند و با آفریدن حماسه ای عظیم تعهد خود را به انجام رسانیدند.

نهضت عاشورا هنگامی آغاز شد که مردم کوفه از ناروایی‌ها ، نامردمی‌ها و خودسری‌های دستگاه بنی امیه به ستوه آمده بودند و حمایت خود را با هزاران نامه اعلام داشتند. امام با این که بی وفایی و سست عنصری مردم عصر خلافت پدر و امامت برادر خود را تجربه کرده بود ، اما وی برای تعلیم امت جدش رسول الله و اتمام حجت و حاکمیت فرمان الهی امر به معروف و نهی از منکر ، دعوت آنان را پذیرفت و مسلم بن عقیل را با نامه‌ای روانه کوفه کرد.

مسلم سفیر امام حسین(ع)

مسلم مؤمنی است که در قبال مولایش برای خود تعهداتی قایل است و مأموریت خود را یک تکلیف شرعی تلقی می کند و آن را با عشق می پذیرد و روانه کوفه می شود به محض ورود ، شیعیان دسته دسته با وی بیعت کردند.مسلم ، مسلمانی پرهیزکار و پاکدل بود که به حقیقت برای این نام برازندگی داشت ، آن چنان معتقد بود که رعایت مقررات دین و سیره پیغمبر را از هر چیز مهمتر می شمرد و در دینداری او همین بس که چون پیغمبر ترور ناگهانی را نهی کرده بود ، وی بهترین فرصت را برای قتل ابن زیاد از دست داد و از نهانخانه شریک بن اعور بیرون نیامد تا حرمت این حکم را زیر پا ننهاده باشد و نخواست که به خاطر سلامت خود و پیروزی در مأموریتی که به عهده داشت حکمی از احکام دین را نقض کند. وی با این حرکت ثبات بر طریق حق و پایبند بودن به سنت پیغمبر و احکام دین و مردود بودن ترور را به پیروان حسین (ع) تعلیم داد.

مسلم پس از مرگ شریک به خانه هانی رفت. هانی مردی سرشناس ، محترم و معتقد به حقانیت راه و رسم حسین (ع) بود وقتی ابن زیاد از ورود مسلم به خانه هانی آگاهی یافت ، هانی را احضار کرد و به او گفت تا مسلم را تسلیم نکنی رها نخواهی شد.تسلیم کردن مسلم برای شیخی سرشناس و محترم غیر ممکن بود.وی هرگز نمی توانست میهمان خود را به دشمن تسلیم کند. پس از گفتگو های بسیار ... ابن زیاد عصبانی شد و با عصا چهره هانی را زخمی کرد.خبر به قبیله مذحج رسید آنان قصر را محاصره کردند.ابن زیاد بسیار ترسید به شریح قاضی گفت برو هانی را ببین که زنده است و به مردم بگو.شریح او را خون آلود دید و برگشت و گفت وی زنده است.با شهادت ناقص قاضی دین به دنیا فروخته فرصتی دیگر از دست هواداران مسلم و هانی رفت.

هانی یک مؤمن واقعی بود و به هیچ قیمتی حاضر نبود تغییر جهت دهد و ابن زیاد پس از نجات از مهلکه برای دستگیری مسلم نیرو فرستاد.

دلاوری ها و کظم غیظ مسلم

مسلم در خانه طوعه بود. وی در چنین شرایطی وظیفه داشت که نخست صاحب خانه را از گزند مهاجمان برهاند لذا با شمشیر کشیده تاخت و آنان را از خانه طوعه بیرون ریخت و پس از دلاوری های زیاد ... ( با تأمین دادن محمد اشعث ) دست از مقاومت برداشت. مسلم را به قصر آوردند ... ابن زیاد برای این که احساسات حاضران را بر ضد مسلم برانگیزد گفت : مسلم ، مگر تو نبودی که در مدینه شراب خوردی ؟ جناب مسلم با خونسردی گفت : پسر زیاد ، من شراب بخورم ؟! سزاوارتر از من به شرابخواری کسی است که از نوشیدن خون مسلمانان و کشتن بی گناهان و دستگیری و شکنجه آزادمردان به صرف تهمت و گمان باکی ندارد ... وی پس از این که در برابر هر تهمتی و بی شرمی‌ای پاسخی مستدل می شنود و شکست می خورد همچون جاهلان سفاهت آغاز می کند ... و دستور قتل وی را می دهد. مسلم در آن لحظه به اجرای سنت وصیت می‌پردازد و عملاً آن را به پیروان حسین (ع) تعلیم می دهد.

وصیتنامه مسلم

وصیت در اسلام امری مستحب و مقبول است و برای وصی پاداش اخروی منظور شده و پذیرفتن وصایت نیز ستوده شده است.مسلم مقید است که این سنت را بجا آورد.وقتی حاضران در مجلس را از تصمیم خود با خبر ساخت. از میان آن همه نا مردم احدی وصیت او را بر عهده نگرفت ، مسلم ناچار به انتخاب پرداخت ، عمر سعد را مخاطب ساخت و گفت : ما و تو خویشاوندیم بیا وصیت مرا بشنو . وی امتناع کرد اما به اشاره پسر زیاد پذیرفت.

... مسلم نخست درباره وام خود وصیت کرد و گفت: هفتصد درهم در کوفه مقروضم ، آنچه دارم بفروش و بپرداز. دوم تن مرا در گوشه ای به خاک بسپار ، سوم اینکه به حسین(ع) نامه بنویس که به کوفه نیاید. وصی امین و موظف است آنچه به وی سپرده می شود بی کم و کاست بر طبق وصیت نامه عمل کند ، اما عمر سعد خیانت کرد. همه آنچه شنیده بود با ابن زیاد در میان گذاشت و با این کار ، خیانت و سستی ایمان خود را بیشتر از پیش آشکار کرد.مسلم پس از این که تعهدات و گفتار خود را به پایان برد پذیرای شهادت گردید و به دستور ابن زیاد کشته شد.

ابن زیاد پس از اجرای حکم به قاتل وی گفت: وقتی او را برای کشتن می بردند چه می گفت ؟ پاسخ داد: مسلم در آن هنگام تکبیر و تهلیل می گفت و استغفار می کرد .

مسلم ضمن ایفای نقش ، صفات برجسته ای از خود به ظهور رساند که هر کدام در جای خود برای پیروان حسین (ع) درسی آموزنده می باشد. از آن جمله است : حفظ حرمت حکمی از احکام دین ، حمیت ، دلاوری ، فرونشاندن خشم ، پایداری ، وفای به عهد و ذکر حضرت باری تعالی.

بازتاب شهادت مسلم

خبر شهادت مسلم پس از اعلام حمایت اهل کوفه برای امام حسین (ع) بسیار گران آمد و اشک بر دیدگانش حلقه زد ، اما بی درنگ هدف خود را دنبال کرد ، جمله ای گفت که نشان داد مقصود بالاتر از این است :

من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا؛ بعضی از مؤمنین با پیمان خودشان با خدا وفا کردند و در راه خدا شهید شدند و بعضی دیگر انتظار می کشند که کی نوبت جانبازی آنها برسد ، ولی مسلم وظیفه خودش را انجام داد ، نوبت ما است.

حسین (ع) در عصری است که انحراف ، ضعف ایمان ، فساد و نا امیدی مردم را فرا گرفته و شمار وفاداران به امام اندک و پارسیان گوشه گیرند : وی به عنوان یک رهبر مسئول می بینداگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت یک دین دولتی در می آید... نمی تواند خاموش بنشیند که مسئولیت جنگیدن با ظلم را دارد...

حسین برای این که در اندام مرده این نسل خون تازه حیات و جهاد تزریق کند جز مردن و انتخاب مرگ سرخ خویش سلاح و چاره ای ندارد و برای جهاد جز بودن خویش هیچ ندارد ، آن را بر می گیرد و به سمت قتلگاه خویش می آید.

آری امام در قبال امت و میراث جدش تعهد دارد و نمی تواند کعبه را در تسخیر بنی امیه ببیند و بی عدالتی ، پلیدی و قساوت دستگاه جابر را تحمل کند.در چنین شرایطی از انجام اعمال حج خودداری می کند ، یعنی من اعتراض دارم ... وی عدم رضایت خویش را به این وسیله و به این شکل اعلام می کند‌، یعنی حجی که گرداننده‌اش یزید باشد برای مسلمین فایده‌ای ندارد ( این که امام کعبه را ترک کند ) و بعد بگوید من برای رضای خدا رو به جهاد می کنم ... یک دنیا معنی داشت.کار کوچکی نبود ، ارزش تبلیغاتی داشت ، اسلوب ، روش و متد کار در این جا به اوج می رسد.سفری را در پیش می گیرد که همه عقلا ... آن را نا موفق پیش بینی می کنند.

آنان که تنها به مصالح خویش می اندیشند و هر امری را با میزان های مادی می سنجند سفر حضرت را بدون نتیجه می پنداشتند و به بهانه خیر خواهی و دلسوزی برای انصراف وی از وعده و وعید های حاکم مکه و پیشنهاد امان نامه نیز هیچ گونه تأثیری بر جای نمی گذارد و کار به جایی می رسد که حاکم می نویسد : از خدا می خواهم از تفرقه افکنی بپرهیزی ، چه بیم داری کشته شوی ...

امام پاسخ می دهد : کسی که به پیروی از دستورات حق و فرستاده اوست و به نیکی و نیکوکاری مقید است ، با خدا و پیغمبر خدا مخالف نیست و بهترین امان هم امان خداست.

سرانجام امام حرکتی را آغاز می کند که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منشأ گرفته و با معیار های مادی قابل محاسبه نیست.

در عین حال حسین (ع) نظر دوستداران و خیرخواهی را تصدیق می کند. می گوید : خودم می دانم. ایشان می‌گویند : پس چرا اهل بیت را با خودت می بری ؟ می گوید : آنها را باید ببرم ... در واقع امام یک عده مبلغ را بعد از شهادتش با دست و نیروی خود دشمن تا قلب حکومت دشمن ( شام ) فرستاد. این خودش تاکتیکی عجیب و کاری فوق العاده است. همه برای این است که صدا ها بیشتر به جهان آن روز برسد ، بیشتر ابعاد تاریخ و ابعاد زمان را بشکافد و فساد و پلیدی و انحراف های اخلاقی یزیدیان را بر ملا سازد و چهره کریه آنان را آشکار کند. آری حرکت حسین (ع) از حجاز و رفتنش به سوی عراق جنبش نیرومندی بود که از انگیزه های درونی بسیار توانایی منبعث می شد.

وصیتنامه ابا عبدالله الحسین (ع)

امام حسین (ع) در خطبه هایی به پایمال شدن قوانین الهی و پیدایش مفاسد اجتماعی تصریح می کند و اصلاح امت جد بزرگوار و تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه می خواهد. وی در وصیتنامه ای به محمد بن حنفیه می نویسد : انی ما خرجت اشرا و لابطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر. در بین راه هر چه خبر های مأیوس کننده تر از کوفه می رسید خطبه ای داغ‌تر از خطبه قبلی می خواند ... از آن جمله است :

آیا نمی بینید قوانین الهی پایمال می شود ؟ آیا نمی بینید این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی کند و احدی هم باز نمی گردد ؟ در چنین شرایطی یک نفر مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد.

اما زندگی با ستمگران را مایه ملامت و مردن را شهادت در راه حق می بیند و سکوت در برابر حاکم را گناهی نابخشودنی می شمارد ... و برای جلوگیری از نقض و جابجایی احکام الهی و حفظ حرمت خون مسلمانان خود را سزاوار تر از دیگر افراد می شناسد و می گوید : و انا احق من غیری و من از تمام افراد دیگر برای این که دستور جدم را عملی سازم شایسته ترم.

وقتی انسان حسین (ع) را با این صفات و خصائص می شناسد می بیند حق است و سزاوار است که نام او زنده بماند و این که هر انسان آزاده ای حسین (ع) را دوست می دارد به خاطر این است که وی خود را در راه حق و عدالت و اجتماع انسانی فدا کرد.

جلوه هایی از حقیقت اسلام

رفتار امام در هر زمینه بیانگر ارزش هایی نظیر انسانیت ، جوانمردی ، شفقت و محبت بود، لذا وقتی از دور متوجه حرکت نیروی مهاجم می شود با این که از موقعیت و فرصت مناسبی برخوردار است به روش پدر بزرگوار خود علی (ع) در صفین علیه آنان حرکتی انجام نمی دهد و در مسیر انسان دوستی و جوانمردی و محبت تا آن جا پیش می رود که تشنگی سپاهیان مزاحم را تحمل نمی کند در سیراب کردن افراد و روش سیراب شدن اسبان مراقبت می نماید. در کربلا در نهایت شدت ها و فشار ها نیز مراقب است که ابتدا به جنگ نکند .

چنانکه به هنگام مواجهه با حر در پاسخ یکی از همراهان که به وی پیشنهاد می کند برای از میان بردن این مانع وقت مناسبی است می گوید : وظیفه من در حال حاضر جنگ نیست .اندرز و خیر خواهی یاران امام در دل غافل سپاهیان کوفه سودی نمی بخشد و آنان به زشتی کار خود واقف نمی گردند و شب عاشورا فرا می رسد.

شب عاشورا

در شب عاشورا بعد از اتمام حجت ها ، آنان که در راه حق و اعتلای کلمه توحید و احکام قرآن یک دل و یک جهت شدند ماندند و وفاداری خود را اعلام کردند و چنین گفتند : ما هرگز از تو جدا نخواهیم شد ، ما هرگز از راه حق که تو پیشوای آن هستی روی بر نخواهیم تافت و تا رمقی در تن داریم از حریم تو دفاع خواهیم کرد.

آری آنان کسانی بودند که حقانیت راه حسین (ع) را از صمیم جان دریافته بودند و برای وصول به محبوب دقیقه شماری می کردند. آنان هم شجاع بودند و هم مؤمن، هم نظامی بودند و هم عابد ... دستی به اوراق قرآن داشتند و دستی به دسته شمشیر.

حسین (ع) وقتی آنان را از نتیجه ظاهری جنگ یعنی کشته شدن با خبر ساخت همگی غرق در شادی شدند و خدا را سپاس گفتند و پاسخی سزاوار که بیانگر شوق و شور و عشق به شهادت بود ، به امام خود دادند تا آنجا که جوان سیزده ساله امام حسن مجتبی (ع) می گوید : شهادت برای من از عسل شیرین تر است.

شب عجیبی بود. وقتی هدف برای جمعی دردمند ، معتقد و مخلص روشن است و ثمره تلاش‌ها و از خود گذشتگی ها امیدوارکننده، صفا و صمیمیت و عشق را به ارمغان می آورد و حال نیازمندی افزایش می یابد و راز و نیاز به درگاه بی نیاز رنگی و حالی و هوایی دیگر به خود می گیرد.

روز عاشورا

آنان با چنین روحیه ای شب را به صبح رسانیدند. سرانجام صبح عاشورا فرا رسید. خیر خواهی ها و دلسوزی های امام در دل ناپاک کوفیان مؤثر واقع نشد. یزیدیان آماده جنگ گردیدند و سپاه اسلام برای دفاع مجهز شد. دستور قرآن در چنین موردی در درجه اول صلح است و دعوت به این امر شایسته. اما اگر یکی از آن دو دسته ستمکاری را پیش گرفتند با او بجنگید تا به حکم خدا گردن بنهد.

بدین ترتیب امام و یاران او بیش از هر مسلمان دیگر خود را مکلف به پیروی از قرآن می دانستند ... از جمله کسانی که در این راه از خیرخواهی کوتاهی نکرد زهیر بن قین بود که سپاه کوفه را مخاطب ساخت و گفت : مردم ، خیر خواهی حق هر مسلمانی بر مسلمان دیگر است تا کار به شمشیر نکشیده است ما با یکدیگر برادریم و یک دین داریم ... در غیر این صورت دیگر رشته پیوندی میان ما نخواهد بود.

حسین (ع) با خطبه هایی که ایراد فرمود برای رستگاری اسیران هوی و هوس و فریب خوردگان تا جایی که می توانست تلاش کرد و برای آنان به‌جز آزادی ، خیر و عزت و سعادت نمی خواست.

وی به آنها گفت که این آخرین فرصتی است که برای انتخاب زندگی آزاد به آنها داده می شود ... اگر به این عزت پشت پا زنند به دنبال آن زندگی پر از خواری و مذلت در انتظار ایشان است.

امام در یکی از خطبه ها مردم را از سویی به تحمل شنیدن سخنان طرف مقابل و تأمل و دقت فرا می خواند و از سوی دیگر آنان را به هنگام قضاوت به پرهیز از شتابزدگی و نگهداری جانب عدل و انصاف دعوت می کند و به این وسیله بالاترین درجه دلسوزی و انسان دوستی خود را به نمایش می گذارد.

خطبه های امام حسین (ع)

خطبه در اسلام جایگاه ویژه ای دارد. خطبه بهترین راه نشر احکام دیانت و اخلاقیات است. حسین (ع) در روز عاشورا خطبه های آتشینی ایراد فرمود : این خطبه ها سند هایی گرانبهاست. سند هایی که بیش از آن که نشان دهنده روح آزادگی و شرف و پرهیزکاری باشد، نمایانگر نقطه اوج شفقت و دلسوزی بر مردم گمراه و تلاش انسانی برای نجات چنین مردم است.

حسین (ع) در یکی از خطبه ها می گوید :

مردم، شتاب کنید سخن مرا بشنوید. من خیر شما را می خواهم ... اگر سخن مرا شنیدید و انصاف دادید و دیدید من راست می گویم ، این جنگ از میان بر خواهد خاست ... و الا زیان آن دامنگیر شما خواهد شد. می دانید من کیستم ؟ ... مگر من پسر دختر پیغمبر شما نیستم ؟ مگر پدر من وصی و پسر عموی پیغمبر و نخستین مسلمان نیست ؟ ... اگر گمان می کنید من دروغ می گویم هنوز از اصحاب محمد (ص) چند تن زنده اند می توانید از آنها بپرسید : جابر بن عبدالله انصاری ، ابوسعید خدری ... آنها به شما خواهند گفت که آنچه می گویم درست است ...

در خطبه دیگر امام حسین (ع) می گوید :

مردم من خیر خواه شما هستم من برای تفرقه افکنی نیامده ام همه مرا می شناسید ، می دانید که دروغگو نیستم...

در اینجا بود که فتنه جویان و جنگ طلبان ترسیدند مبادا این سخن سراسر خیر خواهی در دل سنگ مردم کارگر افتد و آنان بدانچه می خواهند دست نخواهند یافت ... و انجام آنچه باید روی دهد آغاز گردید.

حضرت سیدالشهدا اگر به اصل و نسب خود و بر شمردن تعدادی از اصحاب جد بزرگوارش می پردازد و به عنوان گواهانی بر صداقت سخنان خود یاد می کند و هدف خود را از سفر باز می گوید به این دلیل است که فریبکاران برای عملی ساختن نیات پلید خود افکار عمومی را منحرف کرده ، حقیقت را وارونه جلوه می دادند و ایراد چنین خطبه هایی علاوه بر بیدار کردن وجدان های خفته در القای خصلت ها و ارزش های والای انسانی ضرورت داشت.

از خصلت های حسینی آنچه در روز عاشورا بیشتر جلوه گر است آرامش و پایداری حسین (ع) است. از رفتار امام با مسایل و شرایط می توان دریافت که وی آینده روشن و آثار نورانی نهضت خود را به چشم می بیند. با توجه به آنچه یاد شد ، سخنان محبت آمیز حسین (ع) نشانگر آن است که وی علاقه ای به جنگ نداشت و تا آنجا که توانست کوشید به فریب خوردگان تفهیم کند که طریق ناصوابی برگزیده اند و پایان مطلوبی در انتظار آنان نیست. امرا برای جلوگیری از شورش سپاهیان و ضعف روحیه آنان فرمان حمله می دهند. از این لحظه همراهان امام (ع) نام سپاهی گرفتند و حملات وی عنوان جهاد یافت.

روحیه اصحاب حسین (ع)

شهادت برای یاران حسین (ع) مفهوم ویژه ای داشت. انگیزه آنان رسیدن به آزادی و کمال و حفظ ارزش ها و باور ها و نفی زندگی ذلت بار بود، لذا آن را بدون چشمداشتی از سر اخلاص و اعتقاد و رغبت برگزیدند و از فرط اشتیاق خودشان را قبل از حضرت و بنی هاشم به شهادت رساندند ... آنان در هیچ جا در مقام عذر و توجیه بر نیامدند. و با بصیرت کامل به حکم وظیفه در تعظیم حق از خود گذشتند و درس فداکاری و ظلم ستیزی به بشر آموختند ، این ارزش های انسانی از جمله منش هایی است که در کربلا به نمایش گذاشته شد. اصحاب حسین در گیر و دار نبرد روحیه ای بسیار قوی داشتند. آنان با این که می توانستند با برداشتن یک قدم یا نگفتن یک سخن برهند ، اما مرگ را ترجیح دادند.برای سنجش اخلاق قائد آنان همین بس که امام را در میان خود نگریستند و او را آماده دریافت شهادت در راه خدا و برای دعوت یافتند.

از جمله این یاران عابس بن ابی شبیب شاکری و ابوغمامه صیداوی و جابر بن عروه غفاری بودند. ابوثمامه شیر مردی است که دخول وقت نماز ظهر را به امام یادآور شد و دعای خیر حضرت : خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد بدرقه راهش شد. آنان در بحبوحه جنگ نیز به برگزاری نماز اول وقت مقید بودند و جابر بن عروه غفاری پیرمرد سالخورده ای است که در جنگ بدر و صفین شرکت داشت. محضر مبارک پیغمبر (ص) را درک کرده بود. کمر را با عمامه و ابروهای آویخته خود را با دستمالی بست و به دشمن حمله ور شد و شربت گوارای شهادت نوشید و به نگاه و کلام محبت آمیز شکرالله سعیک یا شیخ امام خود سرافراز گردید. دیگری ، عمروبن جناده انصاری فرزند شهید جناده بن کعب انصاری بود که مادر ، وی را با سخنان پسرم از کنار مادر برخیز به میدان برو و در برابر چشمان پسر پیغمبر بجنگ، به جنگ با کفار تشویق کرد. جوان در حالی که دهانش به عبارت : پیشوای من حسین (ع) است. این بهترین پیشوا است ... معطر شده بود جنگید تا به درجه رفیع شهادت رسید. رشادت های دیگر یاران امام و بنی هاشم فرزندان علی و عقیل و امام حسن و امام حسین(ع) و مسلم و عبدالله جعفر ... و دلاوری های عباس بن علی (ع) نیز همین گونه بود.

این شیرمردان با بصیرت و اطمینان کامل قدم به صحنه نبرد گذاشتند و چنان شجاعانه جنگیدند و جان خود را در راه حق نثار کردند که ایمان به آنان آفرین گفت در آن روز خونین از سپاه اما به‌جز حضرت سجاد (ع) و طفل شیرخوارش کسی زنده نماند. امام علی اصغر (ع) را با خود به صحنه نبرد برد و او را نیز فدا کرد و بدین‌طریق عواطف جهانیان را بیداری بخشید و فهماند که در این قوم نه تنها دیانت نیست از انسانیت هم بویی نبرده اند.

ارزش های اخلاقی در حادثه کربلا

حادثه کربلا یک صحنه نمایش اخلاق اسلامی است که به اختصار به توضیح ارزش هایی نظیر مروت ، ایثار و فداکاری که برجستگی بیشتری دارند می پردازیم.

مروت

حسین (ع) با دشمنان به شیوه پدرش علی (ع) رفتار می کرد. سیراب کردن آنان به هنگام تشنگی و پرهیز از ترور و غافلگیری ، نمونه های روشنی از مروت است. حسین (ع) نیز با این که از فسق و فجور و خباثت شمر بن ذی الجوشن و اهانت وی به حریم ولایت آگاه است پیشنهاد حمله ناگهانی سپاه خود را رد می کند و می گوید : ما هرگز شروع به جنگ نمی کنیم ولو به نفع ما باشد.

ایثار

ایثار عاطفه ای است اخلاقی ، انسانی و اسلامی که در حادثه کربلا به اوج خود رسید. از خود گذشتگی ابوالفضل العباس (ع) در ننوشیدن آب تجسمی از ایثار بود. وی پس از دفع مزاحمان به شریعه فرات رسید. هنگامی که مشک را از آب پر کرد با این که خود نیز تشنه بود به یاد تشنگی مولایش از نوشیدن آب منصرف شد. آن را ریخت و آنچه بر دلش گذشت ، بر زبان جاری کرد ( رجز خواند ) و چنین گفت : عباس ! حسین (ع) در خیمه تشنه است و تو می خواهی آب گوارا بنوشی ! به خدا قسم ... رسم برادری ، رسم اما  

 

 

تحریف‌ها و بدعت‌های عزاداری‌ها 

 

حوادث گذشته هر جامعه ای می تواند در سرنوشت و آینده آن جامعه تأثیر به سزایی داشته باشد . تجدید آن خاطره ها در واقع نوعی بازنگری و بازسازی آن حادثه است تا مردم بتوانند به نحو صحیحی از آن استفاده کنند. زیرا ممکن است این بزرگداشت، منافع و مصالح بیشماری را برای جامعه تأمین کند. (1)

در میان حوادث و وقایع تاریخ اسلام،حادثه عاشوراء ، حادثه عظیمی بوده است که نقش تعیین کننده ای در سعادت مسلمانان و روشن شدن راه هدایت مردم داشته است .

از این روی بزرگداشت این حادثه موجب می شود تا بتوانیم از برکات آن در جامعه نیز استفاده کنیم؛اما متاسفانه چند صباحی است که رسوخ فرهنگ عوام در عزاداری ها و مخدوش گردیدن پاره ای از نوحه ها و نمایش های مذهبی ، و آمیخته شدن خرافات و اموری موهن با سوگواری های محرم موجب رواج بدعت ها و تحریف های در این حادثه ی عظیم شده است .

از این روی ضروری است بانگاهی جدید و همه جانبه بدعت ها را بشناسیم و با زدودن تحریف ها و بدعت ها، حادثه عزداری را خالصانه وصحیح در بطن جامعه بگسترانیم.براین اساس درحد بضاعت،در این مقاله تنها به برخی بدعت ها و تحریف ها در حادثه عاشوراء می پردازیم ؛به امیداینکه بتوانیم گامی در مسیر اصلاح عزداری حسینی برداریم.هم چنان که مقام معظم رهبری در آستانه ماه محرم فرمودند:« همه عزاداران از جمله گویندگان، وعاظ و مداحان باید مراقب باشند که شأن و جایگاه این حقیقت عزیز را حفظ کنند و مبادا با برخی خرافه‌ها یا کارهای غیرمعقول موجب ضایع شدن عزاداری امام حسین(ع) شوند.»(2)

تحریف

تحریف در لغت به معنای کج کردن ، گردانیدن ، بگردانیدن سخن ، تغییر هرچیز عموما و تغییر کتاب خصوصا ، چیزی را از حالت و وضع خود برگردانیدن ، تغییر ، تبدیل ، انقلاب ، سرنگونی ، واژگونی و تقلب می باشد.(3)

و در اصطلاح ، تحریف کلام آن است که آن را در گوشه‌ای از احتمال قرار دهی که بتوان به دو وجه حمل کرد.

« تحریفُ الکلامِ أَن تجعلَهُ علی حرفٍ مِنَ الإحتمالِ یمکُنُ حملُه علی الوجهینِ» (4) و در کلامی دیگر می توان گفت: «گردانیدن کلام کسی از وضع و حالت اصلی خود ، بعضی از حروف کلمه را عوض کردن . تغییر دادن معنی آن و انحراف سخن .» (5)

انواع تحریف

تحریف گاهی لفظی است و گاهی معنوی ، گاه صرفا به معنای تغییر لفظ «تغییر اللفظ دون المعنی»(6) و گاه صرفا به معنای تغییر معنا و سوء تأویل می باشد(7)

در تحریف لفظی می توان گفت که ظاهر یک چیز را عوض می کنند به این صورت که از کلام کسی چیزی را کم یا زیاد کرد و یا ترتیب جملات را تغییر داد و به اصطلاح پس و پیش کرد ، به طوری که معنا تغییرکند و به طور خلاصه در ظاهر و لفظ گوینده تصرف کردن . (8)

اما ، تحریف معنوی ، به این صورت است که در لفظ و سخن گوینده هیچ تصرفی نمی شود ، لفظ همین لفظ است ولی لفظ قابلیت و استعداد معنایی دو پهلویی دارد به این معنا که هم می توان معنای درست و مستقیم از آن کرد که همان مقصود گوینده است و هم می توان معنای دیگری کرد که خلاف مقصود گوینده است که اگر تغییر معنا به صورت دوم باشد تحریف رخ داده است و از نوع معنوی می باشد . به عبارت دیگر یعنی تغییر معنا مطابق مقصود محرف ( به کسر راء ، اسم فاعل ) نه مطابق مقصود اصلی گوینده .(9)

معنای لغوی و اصطلاحی بدعت

بدعت در لغت عبارت است از چیز نو پیداشده که سابقه نداشته باشد. (10)چیزی که نمونه پیشین نداشته باشد(11) نوآورد و یا نوآورده (12) آنچه به وجود آید و سابقه قبلی نداشته باشد . (13) و در اصطلاح عبارت است از عقیده جدید که مخالف ایمان باشد. (14) دینی نو یا قانونی نوآوردن که آن را در کتاب و سنت اصلی نباشد و از این باب است « مَن توضأَ ثلاثاً فقد أبدعَ » هرکس سه بار عضو وضویش را بشوید بدعت نهاده است .(15) روشی در امر دین که پیروان دین از پیش خود و بی استناد به شریعت نهاده شده باشند.(16)

پدید آوردن رسم و آیین و باور تازه در زمینه دین ، رسم وآیین و باوری که ریشه در قرآن و سنت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و ائمه معصومین (علیهم السلام) ندارد و پس از زمان پیامبر و یاران وی پدیدار گشته است . نکته ای که از مجموعه این تعاریف به دست می آید و قابل تذکر و بررسی است ،این است که در تعبیرات شرعی « بدعت » در مقابل «سنت» آمده است.(17)« البدعهُ مقابلهُ للسنهِ »(18)

حال سؤال این است که سنت چیست ؟ پاسخ این است سنت اموری است که پیامبر(صلوات الله علیه وآله) پایه گذاری کرد و بدعت که در مقابل آن قرار می گیرد به اموری گفته می شود که بعد ازآن حضرت پدید آمده است. به عبارت دیگر آن چه بعد از پیامبر(صلوات الله علیه وآله) به عنوان عقیده یا عمل دینی ارائه گردد در حالی که در مورد آن بیان خاصی نرسیده باشد و مصداقی از یک حکم کلی نیز به شمار نرود یا آن عمل صریحاً نهی شده باشد ، بدعت است . (19) در حقیقت:بدعت عبارت است از آنچه را که جزء دین نیست از دین دانستن .

بدعت همانا ایجاد آیین و رسمی تازه در قلمرو دین و زمینه مذهب است .(20) « و البدعهُ فِی المذهبِ : ایرادُ قولٍ لَم یستنَّ قائلُها و فاعلُها فیه بصاحبِ الشریعهِ و أماثلُها المتقدمهِ و أصولُها المتقنهِ . »(21)

خطر بدعت هاو عوامل ایجادآن

در زمینه مهم ترین خطرات بدعت می توان به موارد فوق:ایجاد فساد وفتنه (22)،افسردگی اهل ایمان (23)،انحراف و گمراهی در جامعه اسلامی(24) ،انحراف از سنت الهی(25) اشاره داشت.

در زمینه علل و عوامل بدعت نیز می توان به :جهل و بی اطلاعی شخص بدعت گذار (26)،هوی و هوس و تمایلات خودخواهانه بدعت گذاران (27)،غرض ورزی (28)،انحراف افکار عمومی ازحق و حقیقت(29)و تطمیع و تهدید (30)اشاره کرد.

از این روی بدعت ها و تحریف های عاشورا را می توان به دو دسته اصلی تقسیم کرد:دسته اول ، تحریف ها و بدعت هایی است که در تاریخ و خود واقعه عاشورا صورت گرفته است ؛ و دسته دوم تحریف ها و بدعت هایی است که در کیفیت عزاداری بر سید و سالار شهیدان حضرت أبا عبد الله الحسین (علیه السلام) صورت گرفته است.در این مقاله تنها به دسته دوم تحریف ها و بدعت ها اشاره می شود.

تحریف ها و بدعت های مربوط به کیفیت و نوع عزاداری

یکی از پدیده های اجتماعی ، سنت های مذهبی توده ها است . تجربه های تاریخی به اثبات رسانده است که هرگاه ملت و قومی روی به بالیدن آوردند و در گستره تاریخ ببالند سنت های اجتماعی و مذهبی آنان نیز بالنده می شود و هرگاه منحط شدند سنت های مذهبی شان نیز افول کرده و در قهقرای جهل و توهم و عقب ماندگی سقوط می نمایند.

با ظهور سلسله صفوی و رسمی شدن آئین تشیع در سرتاسر ایران بسیاری از سنت ها و آداب و رسوم مذهبی از شکل پویا بودن شان به درآمده و فرم و محتوایی منحط و ایستا به خود گرفته و باعث تخدیر مردم به جای تنویر آنان شد .

یکی از این سنت ها ـ اما مهم ترین و اساسی ترین شان ـ سنت سوگواری برای قافله سالار آزادی و عدالت حضرت امام حسین (علیه السلام) بود که« حکومت صفویه با دامن زدن به آداب و رسوم انحرافی و سنت های غلط عزاداری با وارد کردن آیین های سوگواری غلط(به تقلید از مسیحیان) تلاش کرد تا روح حماسه حسینی را منع کرده و آن را به صورت یک سلسله آداب و رسوم چشم‌پرکن ، اما بی‌محتوا در آورد.»(31)

عاشورای حماسه، در عاشورای تاریخ به عاشورای مرثیه مبدل گشت و از آن همه حماسه ، دسته های عزاداری و مجالس روضه خوانی و خیل مداحان نصیب گشت . گویا امام حسین فقط به هدف عزاداری برای خویش قیام کرد و خود را به کشتن داد تا امتی را بگریاند و عزادار سازد! بدتر این که همان عزاداری ها هم به خرافات و بدعت هایی آلوده گردید. بدعت هایی که اساسا هیچ ربطی به عزاداری ندارد و در هیچ جای دنیا و در هیچ عزایی ، این نوع مراسم مشاهده نمی شود و به عنوان نشانه های عزاداری شناخته نشده است مثل قمه زنی و قفل زنی و... در واقع معنای این که عزاداری زانوی غم در بغل گرفتن است و در عزا فرو رفتن نه قفل و قمه زنی ، فراموش شده بود .(32)پس از ذکر این مقدمه به این نوع از تحریف ها که در طول تاریخ وارد در این سنت شده، اشاره می کنیم .

علم و علامات

در زمان صفویه بسیاری از مراسم و شعائر مذهبی از قبیل تکیه ( درکنار مسجد ) و هیئت و سینه زنی و زنجیرزنی وتیغ زنی و جریده و علم و علامات و پرده و شبیه از مسیحیان اقتباس شده است تا تشیع از همه جهت مراسم و شعائر و نمایش مذهبی‌اش از اهل تسنن جدا شود و با مسلمانان غیر شیعی که در حال جنگ دائمی بودند و قیامشان علیه آنان بود هیچ وجه مشترکی احساس نکنند.

ولی چون تشیع پیش از صفویه مجال تظاهرات خاص فرقه ای از خود نداشت و گذشته از آنکه شیعه و سنی یک ملت و یک جامعه را تشکیل می دادند و جز چند مسئله استثنایی با هم اشتراک اعتقادی و عملی و عبادی داشتند ، پس از استقرار صفویه که دشمن اصلی اش تسنن و رژیم عثمانی بود کوشش های فراوانی شده بود تا وجوه مشترک که خصومت را تخفیف می داد و وحدت را تقویت می کرد از میان برود و یا از رواج بیفتد و شیعه خود را صاحب دینی جدا و سنی را دارای دینی جدا و متضاد با هم احساس کند .

یکی از این کوشش ها ، پرداختن به بدعت ها و ابداع های تازه در مراسم مذهبی با استفاده از سمبل ها و نشانه های خاص مذهبی اروپای شرقی بود که صفویه با آنان علیه عثمانی پیوند نزدیک و مصالح مشترک و روابط صمیمانه ای داشتند و حتی صفویه وزیر خاص روضه‌خوانی داشتند که از مأموریت های وی تقلید و اقتباس صنایع مذهبی از اروپا بود ، پرده‌های سیاه و باز را که در حاشیه هایش اشعار محتشم نوشته شده است را ببینید ، درست تقلید از سراپرده های کلیساست . «شمایل‌گردانی و صورت‌کشی که در اسلام مکروه است بی کم و کاست حتی جریده ( علم ) درست صلیب مقدس مسیحیان است و حتی اندکی هم در شکل آن تغییر نداده اند . این جریده را در دسته های سینه زنی بی آنکه نقشی داشته باشد بدون هیچ معنا و توجیهی ( و خود جریده کشان هم نمی دانند این چیست و اصلاً برای چیست؟ ) [حمل می کنند] در عین حال به آن اهمیت فراوان و تعصب نشان می دهند و حیثیت هر دسته ای به سنگینی و تزئین و پیچیدگی و گرانی جریده‌اش است و جریده‌کش‌ها شخصیت و عنوان ویژه ای دارند و به خاطر انجام این رسالت عظیم مذهبی که از هرکسی ساخته نیست !

غالبا برای آنها یجوزهایی که لایجوز لغیرهم است وجود دارد و حتی کیفیت حمل جریده را هم تغییری نداده اند و شاید خود کلمه جریده نیز که به این معنی نه فارسی است و نه عربی ، تلفظ فارسی یا معرب اسم صلیب در لاتین باشد . یعنی (crolex) . »(33)

علم در اصل ، پرچمی است که در مراسم دینی حمل می شود و در فارسی به آن نشان هم گفته می شود .« همان معنای درفش پیش از اسلام و در عربی به صورت « علامت » و به معنای همان واژه « لواء » و « رایت » نیز کاربرد دارد . روایت است که در آغاز به پیامبر پیشنهاد شد که با بر افروختن یک رایت ، مسلمانان را به نماز فرا خوانند اما ایشان گفتن اذان را ترجیح دادند .

در جنگ ها نیز علم در صدر اسلام کاربرد گسترده ای داشت ... در روایات بسیاری آمده که علمدار رسول الله در غزوات حضرت علی (علیه السلام) بود ... و روایت است که رسول خدا فرموده است « علی پسر عم من حامل رایت من است. »(34)

و در روایت دیگری آمده است که از رسول الله پرسیدند: « روز قیامت چه کسی رایت تو را در دست خواهد داشت فرمود چه کسی بهتر از آن که آن را در دنیا به دست دارد (علی بن ابی طالب) . »(35)

حمل علم «در مراسم دینی از آل بویه در ایران رایج شد، از دوران صفویه که مذهب شیعه امامیه استقرار یافت مراسم محرم و علم کشی رواج بیشتری یافت و رسمی شد. در این دوران علم ها که برگرفته از علم های دوران سلجوقی بود ، اهمیت یافتند و در حماسه امام حسین چه به شکل مراسم آیینی و چه به صورت تعزیه از علم و علمدار بسیار یاد شد که در شخصیت عباس بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) تجلی می یابد .

در دوران صفویه در آغاز علم ها بسیار بلند بودند ، اما در اواخرآن کوتاه تر و پهن تر شدند که این علمها سه بخش دارند یک بخش عمودی که برآن میله ای خورده است و با هم ظاهر صلیب را تشکیل می دهند ..» (36)

دقیقاً از همین جا می توان دریافت که علمی که حضرت علمدار در کربلا در دست داشت غیر از این علمی است که از مسیحیت وارد دین شده و به غلط در سنت عزاداری وارد شده است . آخر کدام عقل سلیمی می تواند بپذیرد که حضرت سقا در روز عاشورا چنین علمی بر دوش نهاده و در آن بحبوحه جنگ به نبرد پرداخته است؟ « و نعوذ بالله من الشیطان الرجیم » .

مبادا گمان شود که ما قصد آن داریم به قدرت بازو و توان حضرت عباس لطمه ای وارد کنیم ، ما نیز معتقدیم که حضرت عباس از شجاعان روزگار خود بوده و دشمن همواره از رویایی با حضرتش ترس و واهمه داشته و کیفیت شهادت حضرت دلیل گفته و اعتقاد ماست . (37) اما دامن ایشان از این غلوها منزه و مبری است .

قمه زنی، سینه زنی ، تیغ زنی ، قفل بندی

باید دانست که سنت ها و آداب عزاداری به شکل رایج فعلی و رایج آن در سده های اولیه تاریخ اسلام و به خصوص عصر زندگانی امامان شیعه وجود نداشته است و نمودی نداشتند .

این« کارها و اعمال شنیع را ما حتی در زمان قوت و انتشار تشیع مانند زمان آل بویه در ایران و یا زمان مأمون و اوائل زمان عباسیان که از طرفی شاهان شیعه بر مردم حکومت داشتند و از طرفی علمای بزرگی چون شیخ مفید و سید مرتضی در آن زمان ها بوده اند نیز نمی بینیم و هیچ خبری این موضوع و اثبات آن را نقل نکرده است در صورتی که در همان وقت ها در عزاداری ، حتی در بغداد نیز که مرکز سنیان بوده بازارها را تعطیل و عزاداری می کردند هرگز کسی نبود که قمه بزند یا سینه زنی کند یا اعمال شنیع دیگری انجام دهد . »(38)

چون «سر رشته مجالس عزاداری امام حسین (علیه السلام) به دست توده های مردم است و آنها میان دار و صحنه گردان عاشوراهستند ، مردم برای عزاداری ، شکل های گوناگونی آفریده اند ازجمله سینه زنی ، زنجیر زنی ، قفل زنی ، تیغ زنی ، قمه زنی . هیچ کدام از این شکل های عزاداری را عالمان اسلامی به مردم القا نکردند. بلکه مردم به جلو افتادند و شکلی خاص به عزاداری دادند ، النهایه اینکه فقها برخی از صورت های عزاداری را جایز یا حرام دانستند .» (39)

از طرف دیگر« آزار نفس و اذیت کردن بدن در این سینه زنی ها و زنجیرزنی ها ( که با آن زنجیرهای نکره بر پشت سر یا به سر و صورت می کوبند ) و قفل بندی و قمه زنی ها حرام است عقلاً و نقلاً . یعنی حفظ نفس از ضروریات ششگانه اسلامی است ، مخصوصا که دین اسلام دین سهل و ساده است . پیامبر فرموده اند که « جئتُکُم بِالشریعهِ السَّهلهِ السَّمحاءِ » و رفع حرج در موارد مختلفه که در قرآن نیز می فرماید « مَا جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّینِ حَرَج ٌ» خود این سخن را ثابت می کند .»(40)

این توضیح را باید یاد آور شد که بین سینه زنی و بر سینه زدن تفاوت است ؛ گاهی رسم بر سینه زدن چنان با حرکت هی متعدد و موزونی صورت می گیرد که از حالت طبیعی خارج می شود ، ما این را سینه زنی می نامیم و از سینه زدن تفکیک می کنیم . (41)

به راه انداختن دسته جات عزاداری

گویا به راه انداختن دسته جات عزاداری در دوران صفویه رونق داشته است ، در این زمینه پیتر دلا واله ـ جهانگرد ایتالیایی ـ که سال ها در ایران به سر می برد و با شاه عباس اول همنشین بود ، گزارش هایی از مراسم عزاداری و زد و خورد های آن ارائه کرد که موجب تأسف است .

وی تصریح کرده است که گاه شاه عباس اول این دسته ها را به جان هم می انداخت و خود برای تفریح به تماشا می نشست ! گزارش وی در باره مراسم عزاداری در ماه رمضان و محرم چنین است « دسته ها در میدان می گردند و در برابر کاخ سلطنتی و مسجد بزرگ توقف می کنند و پس از دعا [ لابد برای شاه ! ] متفرق می شوند. وزیر اصفهان و خرانه دار شاه ، با عده زیادی از سواران نظارت می کنند که در مدخل خیابان ها به میدان دسته ها به جان هم نیفتند امری که غالباً پیش آمده و عده ای کشته شده اند.

البته شاه عباس از این درگیری ها لذت می برد و با قدرت از دسته ای جانب داری می کند ، اما پس از درگیری آنان ، خود را به یکی از خانه ها می رساند و از پشت پنجره ، تماشاگر این درگیری های شوم می شود . این بود مراسم بزرگداشت شهادت علی ؛ اما مراسم شهادت حسین دقیقا مانند شهادت علی است ، جز اینکه با تشریفاتی بیشتر ، دسته هایی بزرگ تر و تمایلی افزون تر برای درگیری چماقداران . در روز عاشورا که من سوار بر اسب ، ناظر این مراسم بودم ، مأموران دولتی نتوانستند از بروز درگیری جلوگیری کنند . شنیدم که در نقاط دیگر شهر نیز درگیری هایی پیش آمده و عده زیادی با سر شکسته و صورت خونین به خانه های شان برگشتند . »(42)

از این صحنه ها در عاشوراهای تاریخ فراوان است که« مردم یا بر سینه و سر خویش می زدند یا بر سر و صورت برادر خویش ، حماسه ای که باید الگوی مبارزه با ستمگران باشد تبدیل شده بود به چماقی که عزاداران بر سر خود فرود می آوردند . نه کلمه ای که علیه ظالمان سر داده شود و نه مشتی که به سوی آنان گره شود ، اساسا مردم ، ظالمان عصر خود را نمی شناختند و یا بدتر اینکه هیچ حساسیتی در این زمینه نداشتند حال آنکه عاشورا در هر عصر باید یادآور حسینیان و یزیدیان آن عصرباشد .»(43)

در روایات وارد شده در عزاداری برای امام حسین « فقط گریستن برآن حضرت مستند و قطعی است و چیزی به نام دسته های عزاداری و زنجیر زنی و حتی سینه زنی وجود ندارد ، مگرنه اینکه ما موظفیم به سنت پیامبر عمل کنیم و قبلا ذکر شد که هرچه خارج از این باشد بدعت است ، پس به راه انداختن این دسته ها و زدن سنج و دهل و طبلی که رویش مارک yamaha که تازه original made in japan است از کجای تاریخ معصومین (علیهم السلام) آمده است ما نمی دانیم .

اگر واقعا این امور براستی ثواب داشت و در دنیا و آخرت مضر نبود سزاوار بود که علما و فقها نیز به آن مبادرت کنند و خود پیش قدم باشند ، کفن بپوشند و سنج و دهل و شیپور به دست گرفته ، پیشاپیش همه بر سر و کله بکوبند و دیگران را نیز به این کار تشویق کنند !! (44)

زیرا «که علما و فقها پیش از همه شایسته برای این گونه کارها هستند و اکنون که همه این کارها را نمی کنند ، خوب بود اقلا یکی دو نفر هم که شده از علما برای نمونه این کارها را می کردند ، ولی باید گفت که همین یکی دو نفر هم هرگز به این کارها نپرداخته اند و هرگز در این اعمال شنیع خود را برای دیگران سرمشق قرار نداده اند . حتی از هیچ یک از آنان دیده نشده که در مجالس عزا و سوگواری ، کمی محکم بر پیشانی خود بزنند تا پیشانی ایشان سرخ شود ، آری همین کار را هم نمی کنند.» (45)

به« گناهانی مثل ایجاد موانع و سخت شدن عبور و مرور برای مردم و مزاحمت برای پیران و بیماران و... به خاطر صدای حاصل از این ابزار و آلات و بیرون آمدن زنان از خانه و دنبال دسته ها به راه افتادن ـ در حالی که زنان حتی حق شرکت در تشییع جنازه و جماعت و عیادت مریض را هم ندارند.»(46)

استفاده از ابزار وآلات موسیقی و غنا

گل بود به سبزه نیز آراسته شد ! امام حسین هدف خود از قیام علیه یزید بن معاویه بن أبی سفیان (لعنهم الله أجمعین) را احیای سیره جد و پدرش و از بین بردن بدعت ها و انحرافات بیان می فرماید آنجا که (روحی له ا لفداء) فرمود « إنّی لَم أَخرِج أشِراً و لا بَطِراً و لامُفسِداً ولا ظالِماً و إنما خرجتُ لطلبِ الإصلاحِ فِی أمهِ جدِّی محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) ، أریدُ أن آمرُ بالمعروفِ و أنهَی عنِ المنکرِ و أسیرُ بسیرهِ جدِّی و سیرهِ أبِی علی بنِ أبیطالب (علیه السلام) . »(47) حال ما با وارد کردن این بدعت ها ، قصد در برگزاری هر چه با شکوه تر قیام أبا عبدالله را داریم !! استفاده از ابزار و آلات موسیقی و غنا در عزاداری مسئله ای است که در حرمت آن ذره ای شک و شبهه نیست . از این ها گذشته تا آنجا هم که آدمی اشباع شود عذر بدتر از گناه می آورند ، مثل این عذر که قصدشان از استفاده از این ابزار و آلات ، ایجاد حالت عاطفی در سوگواران است که باید بگوییم جای بسی تأسف و دریغ دارد.

قدمت این مسئله آن چنان به گذشته های دور می رسد که ما برای اثبات آن توجه شما را به خاطره ای که سید محسن امین در مورد این مسئله تعریف می کند معطوف می داریم ؛ ایشان می فرماید « در شهر بعلبک در مجلس فاتحه یکی از بزرگان همان شهر حاضر بودم ، یک نفر واعظ دانا و زبردست ، یکی از خطب نهج البلاغه را که درباره صفت اموات بود ، خیلی خوب و بدون غنا و آواز می خواند ، یکی از دانشمندان مسیحی که در آنجا حاضر بود به رفیقش گفته بود : من نه از بلاغت و فصاحت این خطبه که انشاء مرد بزرگی است در شگفتم و نه از روانی کلام این ناطق ؛ بلکه تنها چیزی که مرا متعجب می کند این است که چرا این ناطق مانند معمول سایرین خطبه را به آواز و غنا نخواند؟! همین مرد می گفت : ما گمان می کردیم شما همه مانند یکدیگر هستید و برای همین از آواز نخوانی این ناطق در تعجب آمدم . البته این سخنان یک مرد مسیحی است که نمی داند ممکن است در بین وعاظ و ناطقین نیز کسانی باشند که مفخر شیعه می باشند و همه کس می تواند از سخنان ایشان استفاده کند و بر معلومات خود بیفزاید ... . »(48)

بیندیشم که با این دین چه کرده ایم که عالمی مسیحی ، ورود غنا در دین ما را از مسلمات می داند تا جایی که ترک این کار را تعجب آور می داند و این مسئله را به همه دین تسری می دهد. خداوند علامه امین را رحمت کند که اگر ایشان در این زمان زنده بود و می دید که ما چه همایش ها و کنفرانس ها و میزگردها که درباره علم موسیقی برگزار نمی کنیم و چقدر سعی و کوشش می کنیم که با ملل دنیا در گسترش این هنر به اصطلاح ماندگار! همکاری و تبادل فکری کنیم ، و از این هنر به عنوان یک هنر ملی که ریشه در تاریخ کهن ایران دارد یاد می کنیم و تازه در مراسم مذهبی که به اسم شهید کربلا بر پا می شود از آن استفاده شایان می بریم ، حتماً این خاطره را به بوته فراموشی می فرستاد !!

داد و فریادهای بلند و عریان شدن

در عزاداری ها رفتارهایی انجام می شود که جای تأسف دارد از جمله زنان جیغ ها و فریادهای بلند سر می دهند که علاوه بر شنیع بودن آن اصلا گناه و معصیت کبیره دارد . داد و فریادها و نعره های مردان با صداهای منکر جای شرمساری است .

داخل کردن این اعمال زشت و نامشروع در اقامه عزا برای امام حسین از افسون‌های شیطانی و از گناهانی است که خدا و رسولش را به غضب می آورد و حتی خود امام حسین نیز که در راه زنده کردن دین رسول خدا کشته شد و برای جلوگیری از منکرات و منهیات بود که این همه فداکاری کرد ، هرگز از این اعمال راضی که نخواه� 

 

 

چهارده پیام عاشورایی 

 

واقعه عاشورا یک امر عادی نیست که به سادگی از کنار آن رد شویم، بلکه واقعه‌ای بسیار عظیم است که به دین نبوی(ص) حیاتی دوباره داد. بنابراین از حادثه عظیم عاشورا می توان درس‌ها و پیام‌های بسیار بزرگ و زندگی ساز که حیات معنوی انسان را تضمین می کند، گرفت. دقت و ژرف نگری در این حادثه عظیم به ویژه توجه در سخنان حضرت سیدالشهدا(ع) و موضعگیری‌های قاطع آن بزرگمرد، نکاتی آموزنده به همراه دارد که در حد وسع و توان به موارد ذیل می‌توان اشاره کرد:

1- احیای سنت نبوی

یکی از انحرافات بسیار بزرگ در حکومت امویان، زنده کردن آداب و رسوم و سنت های غلط جاهلی و از بین بردن سنت والای نبوی بوده است. امام حسین(ع) با مشاهده این وضعیت نابهنجار قیام کرد تا سنت پیامبر(ص) را احیا نماید، چرا که حضرت در فرمایش گهربارشان به این مهم اشاره نموده و می فرمایند: "انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ....: (1) من به عنوان فساد و عیاشی و طغیان و ستم خروج نکردم، بلکه خروج کردم تا در امت جدم اصلاح کنم و طبق سنت جدم رسول خدا(ص) و پدرم علی بن ابیطالب(ع) سیر و حرکت کنم.

2- احیای امر به معروف

یکی از مواردی که در بیانات شیوای امام حسین(ع) در بیان فلسفه قیام عاشورا به چشم می‌خورد و مبنای حرکت عظیم کربلایی خویش ابراز می فرماید، امر به معروف و نهی از منکر است. در حقیقت فلسفه نهضت والای خویش را احیای این دو فریضه فراموش شده بیان نموده و می فرماید: "ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر"(2) قیام من برای این است که می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم. همچنین در جای دیگر می فرمایند: "اللهم این احب المعروف و انکر المنکر"(3)

3- جدا شدن مسلمانان و مسلمان‌نمایان

تا زمانی که صحنه های امتحان و آزمایش پیش نیامده، دینداران واقعی و غیرواقعی و مدعیان ایمان از هم شناخته نمی‌شوند. درواقع کربلا محکی بود برای شناسایی و سنجش میزان ایمان و درستی ادعای مسلمانان در پایبندی به دین و مکتب خویش. تا چنین تفکیک و مرزبندی در بین مسلمین صورت نگیرد، جامعه اسلامی هویت، قدرت و جایگاه خویش را بازنمی یابند. چنانکه امام حسین(ع) نیز می فرمایند: "الناس عبید الدنیا ... فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون"یعنی مردم فرزند دنیا هستند. وقتی آزمایش به میان آید، دینداران کم می شوند.

4- عزت

حضرت سیدالشهدا(ع) از خاندانی است که اسوه عزت و آزادگی هستند. بنابراین وقتی آن حضرت بر سر دو راهی زندگی ذلت بار یا مرگ شرافتمندانه، قرار گرفت هرگز زیر بار ذلت نرفت و از مرگ سرخ همراه با حفظ عزت استقبال نمود و در آغوش کشید. چنانکه از سخنان دلنشین حضرت در این زمینه است که فرمود: ابن زیاد، مرا میان شمشیرهای آخته و ذلت مخیر ساخته است. ولی هیهات که ذلت و ننگ را بپذیرم: "هیهات منا الذله" (4)

5- مبارزه با طاغوت

از اهداف عمده نهضت عاشورا، مبارزه با طاغوت بود. طاغوت آن زمان هم حکومت ظالمانه و جائرانه یزید بن معاویه بود. بنابراین امام حسین(ع) با تمسک به فرمایش جد بزرگوارشان حضرت رسول اکرم(ص) که فرمودند: هر کس حکومت ستم پیشه ای را دید که حرام های الهی را حلال و حلال های الهی را حرام می شمارد، به ظلم و ستم رفتار می کند، اگر علیه او اعتراض نکند و قیام ننماید، بر خداست که او را به جایگاه و کیفرش برساند.(5)

6- احیای مکتب شهادت

چیزی که دین را پابرجا نگه می دارد و مایه بقا و شکوه و اقتدار دین است، جهاد در راه خدا و فرهنگ شهادت طلبی است. براین اساس امام حسین(ع) جهت تبیین این که دین فقط نماز، روزه و حج نیست، دست به آن قیام زد تا مکتب شهادت و فداکاری در راه دین خدا را زنده نگهدارد و روحیه جاه طلبی، رفاه طلبی، سازش و تعلقات دنیوی را از بین ببرد. امام حسین(ع) در خطبه ای در طول راه با جمله "فانی لا اری الموت الا سعاده..."(6) در عمل اقدام به شهادت طلبی در راه دین نمود.

7- عدم ترس از محاصره نظامی و اقتصادی

یکی از پیام‌های مهم عاشورایی استقامت بر سر عقیده و ایمان است حتی محاصره اقتصادی و نظامی، همان‌طوری‌که امام حسین(ع) را از همه جهت محاصره کردند، آب را هم به او بستند، مانع ملحق شدن دیگران به او شدند، ولی امام و یارانش دست از هدف خود برنداشتند و هرگز خود را نباختند. براین اساس امت مسلمان در چنین موقعیت هایی یعنی محاصره نظامی اقتدا به سرور و سالار شهیدان آقا امام حسین(ع) می‌کنند و در موارد حصر اقتصادی اقتدا به مولای متقیان امیرالمؤمنین علی(ع) می کنند، چنانکه حضرت در این رابطه می فرمایند: اگر همه پشت در پشت به جنگ من آیند، من کسی نیستم که پشت به جبهه کرده، فرار کنم."لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیتهم الادبار"(7)

8- برنامه ریزی

امام حسین(ع) برای همه مراحل نهضت و قیام خویش، برنامه داشت؛ چه در مقدمات نهضت مانند امتناع از بیعت کردن و بیرون رفتن از مدینه و اقامت چند ماهه در مکه، و چه در ذی‌المقدمه، از قبیل نوشتن نامه به شخصیت‌های کوفه و بصره و دعوت از دیگران به نهضت و سخنرانی‌های در مکه و منا و طول راه و حتی خود کربلا. همه اینها در راستای هدفی بود که امام حسین(ع) دنبال آن بود. هیچ صحنه ای از قیام عاشورا بدون تدبیر و درایت و برنامه ریزی پیش نیامد. حتی در صبح عاشورا هم آن گروه اندک از یاران را سازماندهی کرد و مسؤولیت افراد و فرماندهان را معین ساخت. (8)

9- عمل به تکلیف

یکی از چیزهایی که توجه به آن خیلی مهم است و لازم است در موقعیت مختلف به آن پرداخته شود تا جایگاه اصلی خود را در جامعه اسلامی پیدا کند و به عنوان یک فرهنگ درآید، عمل به تکلیف و انجام وظیفه است، چه به پیروزی منجر شود یا به شکست ظاهری. در هر صورت پیروزی همان عمل به تکلیف است، مهم نیست نتیجه چه بوده باشد. حضرت امام حسین(ع) نیز نسبت به سفر کربلا فرمود: "ارجوا ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا"(9) از خدای متعال می خواهیم چیزی را که برای ما اراده می کند خیر بوده و مورد رضایت او باشد، چه به صورت کشته شدن یا پیروزی، به یقین این خیر است و این است همان فرهنگ عمل به تکلیف که در هر جامعه دینی جایگاه خود را پیدا کند ارزش‌ها از بین نخواهد رفت.

10- حمایت از ولایت و رهبری

یکی از موارد بسیار مهمی که در موقعیت‌ها، منزلگاه‌ها و صحنه های حساس عاشورایی جلوه گر بود، حمایت از رهبری است. هرچند که امام حسین(ع) بیعت خود را از یاران خویش برداشت، ولی آنان دست از رهبر نکشیدند و ولی امر زمان خود را تنها نگذاشتند. ولایتمداری کسانی که در حمایت از حضرت در صحنه های عاشورایی سخن گفته اند کاملا گویای این مدعاست. افرادی چون حبیب بن مظاهر، زهیر بن قین و دیگران شاهد بر این مدعاست. چنانکه حضرت ابوالفضل العباس سوگند یاد می کند که اگر چه دست راستم را قطع کنید، ولی دست از حمایت از دین و امامم برنمی دارم. " انی احامی ابدا عن دینی و عن امام صادق الیقین"(10) مسلم بن عوسجه نیز پس از مجروح شدن و در آخرین لحظات وصیتی که به حبیب بن مظاهر داشت این بود که دست از امام برندارد و در راه او جان فدا کند: "اوصیک بهذا ان تموت دونه"(11)

11- دنیا لغزشگاه خطرناک

چه بسا تعلقات دنیوی، دنیاطلبی و مالدوستی سرمنشأ و مایه همه فتنه ها و لغزش‌هاست. بسیاری از انسان‌ها که به انحراف و لغزش کشانده شده اند یا به وظیفه خود عمل نکرده اند در واقع دنیا بوده که آنان را به سوی خود کشانده است و به لغزش و خطا وادار نموده است. این دنیاطلبی بود که افرادی چون ابن زیاد و عمرسعد را به جنگ با امام حسین(ع) واداشت. ضربه خوردگان سیاسی زمان حضرت علی(ع)، نیرو به سوی کوفه گسیل داشتند، دلباختگان جاه و مقام و حکومت ری و شیفتگان جوایز امیر کوفه، دست خود به خون حسین بن علی(ع) آغشتند، حتی آنان که اسب بر بدن امام تاختند، پیش ابن زیاد رفتند و به خاطر این جنایت، درخواست جایزه کردند. یاران امام حسین(ع) چون دلباخته دنیا نبودند به راحتی حاضر شدند در راه دین فدا شوند. در این راستا حضرت سیدالشهدا(ع) نیز مردم را فرزندان دنیا خواند و اینکه دین تنها بر زبان آنان جاری است و هنگام خطر، در پی دنیای خود می روند: "الناس عبیدالدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم"(12) و همچنین در خطبه ای دیگر در صبح عاشورا خطاب به دشمن فرمود که دنیا فریبتان ندهد: "فلاتغرنکم هذه الدنیا، فانها تقطع رجاء من رکن الیها"(13) این دنیا فریبتان ندهد، چرا که هرکس به آن تکیه کند مأیوس می شود و امیدش قطع می گردد.

12- توبه همیشه میسر است

چنانکه در قرآن وعده داده شده است و در متون روایی نیز روایات متعددی وارد شده است، راه توبه و بازگشت، همیشه باز است. در حادثه عظیم عاشورا، کسی چون حر بن یزید ریاحی که عامل به محاصره افتادن امام حسین(ع) و اهل بیتش شد، با وجود اینکه فرمانده لشکر هزار نفری کوفه بود، صبح عاشورا از مسیر باطل به مسیر حق بازگشت و به امام حسین(ع) پیوست و با توبه و جهاد در رکاب امام(ع)، به یکی از شهدای کربلا تبدیل شد. این جریان خود شاهد عینی بر امیدوار شدن انسان‌ها در همه حالات و شرایط جهت بازگشت به حقیقت است.

13- حمایت از حقوق مردم

یکی از مواردی که کاملا در سیره معصومین(ع) مشهود است و اهمیت ویژه ای به آن می دهند، رعایت حقوق مردم است. هرچند که صحنه کربلا صحنه جنگ و نبرد بود، ولی در همانجا هم مراعات حقوق مالی مردم از سوی امام حسین(ع) انجام می‌شد. آن حضرت زمین کربلا را از مالکین آن منطقه خریداری و وقف کرد، منطقه ای به وسعت چهار میل در چهار میل. (14) و همچنین در روایات آمده است که حضرت در روز عاشورا فرمود که اعلام کنند هرکس بدهکار و مدیون دیگران است با من نباشد."ناد ان لایقاتلن معی رجل علیه دین"(15)

14- راضی بودن به رضای الهی

راضی بودن به رضای الهی یکی از کمالات عارفان است. اینکه انسان از خدا راضی باشد، تسلیم رضایت حضرت احدیت بوده باشد. یکی از ویژگی‌های بارز اهلبیت معصومین(ع) دارا بودن به صفت رضایت است و به این مهم اهمیت فوق العاده ای قائلند، چنانچه امام حسین(ع) در آخرین لحظات حیات خویش که بر زمین افتاده بود، با خدا چنین مناجات می کرد: "صبرا علی قضائک یا رب، لا اله سواک"(16) و به یقین کسب رضایت اهلبیت(ع) رضایت خداوند متعال را نیز در پی خواهد داشت، همانطوری که امام حسین(ع) در خطبه می فرمایند: "رضی الله رضانا اهل البیت"(17)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد